دستاورد تازه ی دانشمندان: جدال بین علم و مذهب فقط در مغز شما رخ می دهد!

17

یکی از مسائلی که همیشه چالش برانگیز بوده، جدال بین علم و مذهب است. در این مقاله، دستاور جدید دانشمندان را در این زمینه برررسی می کنیم. با دیپ لوک همراه باشید…

قرن هاست که عده ای از افراد، در تلاش اند جهان اطراف خود را با استفاده از دین و مذهب توضیح دهند، در حالیکه گروه دیگر، برای اینکار از شواهد علمی کمک می گیرند. اگر چه این مسئله، پیشینه ی طولانی دارد، اما هنوز هم بشدت چالش برانگیز است. مهم ترین نمود و ظهور جدال بین علم و مذهب در مورد مسئله ی خلقت و تکامل است. محققان دانشگاه Case Western Reserve و کالج بابسون آمریکا، به این نتیجه رسیده اند که جدال بین علم و مذهب ریشه در ساختار مغز ما دارد. برخی افراد تصور می کنند دین و مذهب، دشمن یکدیگر بوده و توجه به یکی، مانع از بروز دیگری می شود. به نظر می رسد اعتقاد به خدا یا یک موجود ماوراطبیعی و جهانی، باعث می شود تا افراد شبکه ی مغزی خود را برای فکر تحلیلی سرکوب کرده و در عوض شبکه ی مغزی تلقینی خود را مشغول کنند و برعکس، زمانیکه به صورت تحلیلی در مورد جهان فیزیکی فکر می کنند، شبکه ی تلقینی مغز خود را سرکوب می کنند.

از دیدگاه تحلیلی و علمی، سوال پرسیدن در مورد ایمان، پوچ و مضحک به نظر می رسد؛ اما دانشمندان دریافته اند ایمان می تواند برای رسیدن به دیدگاه های هیجانی و اجتماعی بهتر و عالی تر به ما کمک کند. محققان در هشت سری آزمایش، دریافتند که افرادی که انتقال فکر (همدلی) بیشتری دارند، به احتمال بیشتر، معتقدتر و با ایمان تر هستند. از طرفی دانشمندان دریافتند که افراد بی دین، بیشتر در معرض بیماری های روانی هستند.  این پژوهش به تازگی در ژورنال آنلاین PLOS ONE منتشر شده است. سرپرست این تیم تحقیقاتی، تونی جک، دانشیار فلسفه در دانشگاه Case Western Reserve است.

ساختار مغز و ذهن

پژوهش حاضر بر اساس این فرضیه انجام شده که ذهن انسان، دو حوزه ی مختلف (تفکر تحلیلی و تفکر تلقینی یا همدلی) دارد. تصویربرداری رزونانس مغناطیسی از مغز نشان می دهد مغز ما شامل یک شبکه ی تحلیلی از نورون ها برای تفکر منتقدانه و یک شبکه ی اجتماعی برای همدلی است. زمانیکه با یک مسئله ی فیزیکی یا یک معضل اخلاقی روبرو می شویم، ذهن ما شبکه ی مناسب را فعال کرده  و شبکه ی دیگر را سرکوب می کند.

داشتن یکدلی (یا تفکر تلقینی)، لزوماً به این معنا نیست که شما  اعتقادات ضدعلمی دارید. بلکه نتایج این پژوهش نشان می دهند که اگر ما فقط اعتقادات علمی و استدلال تحلیلی را مورد توجه قرار دهیم، (مانند بی خدایان یا منکران خدا)، توانایی خود در ایجاد افکار مختلف از جمله بینش اخلاقی/اجتماعی را به مخاطره انداخته ایم. این یافته ها، با دیدگاه فلسفی ایمانوئل کانت که می گوید تجربه و اخلاق دو حقیقت جداگانه و متفاوت هستند، سازگاری دارد.

آزمایش ها و نتایج

محققان، رابطه ی بین اعتقاد به خدا (یا یک وجود جهانی) را با اندازه گیری های تفکر تحلیلی یا اخلاقی در هشت آزمایش متفاوت، مورد آزمون قرار دادند. این هشت آزمایش از ۱۵۹ تا ۵۲۷ بزرگسال به عمل آمد. در هر هشت آزمایش، افراد مذهبی تر، نگرانی اخلاقی بیشتری را نشان دادند. دانشمندان دریافتند هر دو اعتقاد معنوی و نگرانی تلقینی و همدلی به طور مثبتی همراه با تعداد دفعات دعا کردن، عبادت و سایر تمرین های مذهبی همراه است.  این آزمایش ها مانند سایر مطالعات، نشان داد که تفکر صرفاً تحلیلی، مانع پذیرش اعتقادات مذهبی یا معنوی می شود. اما تحلیل آمار داده های مخلوط شده از هشت آزمایش، نشان داد که یکدلی نسبت به اعتقاد مذهبی، از تفکر تحلیلی، بسیار مهم تر است.

چرا جدال بین علم و مذهب قوی می شود؟ از آنجایی که دو شبکه ی مغزی، یکدیگر را سرکوب می کنند، دو حد در مغز به وجود می آید. شناخت اینکه  مغز چگونه این کار را می کند، می تواند به درک ارتباط علم و مذهب و برقراری تعادل بین آنها کمک کند.

محققان می گویند ذهن انسان ها برای به کارگیری هر دو شبکه ساخته شده است. جدا از جدال همیشگی با علم، عقاید مذهبی در موقعیت های درست می توانند به طور مثبتی خلاقیت و بینش علمی را ارتقا و افزایش دهند. بسیاری از مشهورترین دانشمندان، افرادی مذهبی یا معنوی بوده اند. آمار نشان می دهد که از سال ۱۹۰۱ تا ۲۰۰۰، تعداد ۶۵۴ برنده ی نوبل یا حدود ۹۰ درصد برندگان نوبل، متعلق به ۲۸ فرقه ی مذهبی بوده اند. ۱۰.۵ درصد باقی مانده، منکر خدا، اگنوستیک (ندانم گرایی) یا آزاد اندیش بوده اند. بنابراین دانشمندان نتیجه می گیرند که شما می توانید هم یک فرد مذهبی و هم یک دانشمند در سطح عالی باشید. می توان با قواعد ساده ای از جدال بین علم و مذهب اجتناب کرد : مذهب در مورد توضیح ساختار فیزیکی دنیا، چیزی برای گفتن ندارد: این کار علم است. در مقابل، علم نمی تواند بگوید اخلاق چیست یا نمی تواند بگوید که چگونه باید هدف و معنایی را در زندگی مان ایجاد کنیم.

منبع: blog.case.edu

دکترای شیمی کوانتومی/فیزیک اتمی از دانشگاه شهید بهشتی، سردبیر دیپ لوک، طراح وب،گرافیک و موشن. مشتاق دیدن، فهمیدن و کشف‌ کردن رازهای شگفت‌انگیز هستی، به ویژه‌ دنیای اتم‌های سرکش.

گفتگو۱۷ دیدگاه

  1. با سلام…البته افرادی هم هستند که به علت اعتقاد بیش از اندازه به یافته های علمی خود به مذهب و دین اجازه ورود حیطه فعالیتیشون رو نمیدن مثلاَ شخصیتی چون استیون هاوکینگ در این زمره قرار میگیره….هر چند از دو طیف مذهبی و علمی هردو همدیگر رو به مصادره داشته خود محکوم میکنن…اما بی شک هر دو جامعه علمی و مذهبی در تکاپوی چیستی جهان در تلاشند تا افکار وعمومی را به نفع خود و به نفع احسنت قانع کنند …اما به نظر من علم بیشتر در این زمینه موفق خواهد بود….با تشکر….راستی ببخشید سطر هشتم مطلبتون یک جابجایی هم باید صورت بگیره…مرسی از شما و سایتتون..

  2. ولی اون ۱۰ درصدی که خدا ناباورن،مثل استیون هاوکینگ رو بیشتر روش فکر میکنم تا اون ۹۰ درصد،چون زندگیه اون ۹۰ دذصدو تا ۲سال پیش تجربه کردم،ب نظر من خدا ناباوری تو زندگیت باعث موفقیت بیشتر میشه،البته این نظر منه

    • ناهید سادات ریاحی

      دوست خوبم نظر شخصی من اینه که خداناباوری میتونه انسان رو به سمت پوچ گرایی سوق بده. درضمن بستگی داره شما موفقیت رو چی تعریف کنید، اگه قرار باشه مثلا موفقیت های علمی زیادی رو بدون هدف خاصی بدست بیارید، قطعا بازم رضایت درونی در شما به وجود نمیاد. به هر حال مهم ترین اصل، احترام به عقاید متفاوت هست، چرا که هرانسانی باید به صورت آزادانه راهش خودش رو انتخاب کنه. و من هم با وجود اختلاف، به نظر شما احترام میذارم

      • درسته ولی این که خداناباوری آدمو به سمت پوچی سوق میده ، دلیل خداباوری نمیتونه باشه. تکامل داروین خطرناک ترین واقعیتیه که تاحالا عرضه شده. حتی برای اخلاق هم توجیه علمی بدون جهت داره. حتی هدف و جهت رو هم بدون جهت شرح میده. در واقع هیچ راه فراری باقی نمیزاره چون فرار رو هم توجیه می کنه.

  3. سلام من یک فرد عادی و به دنبال حقیقت هستم و هدفم اینه که باورهایم رو با علم و آگاهی بسازم از سایت و کانالتون خیلی سپاسگزارم میخواهم در مورد فیزیک کوانتم بیشتر بدان و خوشحال میشوم که برای من که در نقطه ی صفر آگاهی این علم هستم کتابهایی رو معرفی کنید از پایه بازم ممنونم از شما

    • ناهید سادات ریاحی

      سپاسگزارم دوست عزیز و خوشحالم به جمع دیپ لوکی ها پیوستید. معرفی کتاب، درخواست بسیاری از دوستان بوده و هست. به زودی در یک مقاله، چند کتاب خوب رو معرفی می کنم.

  4. خداناباوران جدید

    خداناباوران جدید عنوانی است که به مجموعه نویسندگانی از حیطه های مختلف علمی و فلسفی اطلاق می شود که سعی در تبلیغ خداناباوری و به چالش کشاندن عقاید مذهبی دارند. سام هریس (یک نورولوژیست)، ریچارد داوکینز (زیست شناس)، دانیل دنت (فیلسوف) و کریستوفر هیچنز فقید (روزنامه نگار و نویسنده) و لاورنس کراوس و نیل تایسون (فیزیکدان) از معروف ترین چهره های این موج جدید خداناباوری هستند.
    مهم ترین تلاش ایشان این است که نتایج حاصل از علم (و کمی هم فلسفه) را از طریق نوشتن کتاب های عامه پسند، مباحث، سمینارها و مستندات، به حیطه بحث عمومی بکشانند. اعتقاد ایشان بر این است که دانشمندان نباید صرفا به نوشته های آکادمیک قناعت کنند بلکه باید در بین مردم به روشنگری و آگاهی رسانی دست بزنند و نسبت به نقش مضر خرافات و عقاید اشتباه خصوصا عقاید مذهبی توجه نشان دهند. ما در اینجا مجموعه ای از عقاید و استدلالهای ایشان را درباره وجود خدا و مذهب بیان می کنیم. این یک فهرست پراکنده است زیرا خود این موج جدید خداناباوری، اگرچه در پایه با یکدیگر وجه اشتراک دارند، اما یک سیستم نظری منسجم را تشکیل نمی دهند.

    ۱. خداناباوران معتقدند که خداناباوری باید به یک عقیده مبارزاتی در بیاید. باید با خرافات مبارزه کرد زیرا تاریخ و شرایط حاضر نشان می دهد که خرافات مذهبی به خصوص با رجوع به تروریسم اسلامی و بنیادگرایی اسلامی (در جهان اسلام) و مسیحی (در امریکا) خطرناک هستند. تاریخ نشان داده است که مذهب نتایج مضری برای بشریت دارد. مذهب صلح آمیز، خنثی و بی ضرر نیست و نمی توان صرفا به عنوان اینکه یک عقیده شخصی است نقش مضر اجتماعی آنرا انکار کرد.

    ۲. خداناباوران به خصوص ریچارد داوکینز و نیل تایسون، خواهان حذف آموزش مذهبی از مدارس هستند. محتوای آموزشی مدارس باید مبتنی بر نتایج و دستاوردهای علمی باشد و نه عقاید اثبات نشده و بی پایه و اساس (چه مذهبی و چه غیرمذهبی) که هیچ ارتباطی با علم ندارد.

    ۳. جمیع خداناباوران جدید، «آفرینش هوشمند» را یک نظریه رد شده، غیرعلمی و بی بنیان می دانند. آنها با اشاره به نظریه تکامل داروین، استدلال می کنند که برای توضیح پیدایش حیات و تکوین جانوران، نیازی به فرض وجود یک آفریننده هوشمند یعنی خدا نداریم. همچنین لاورنس کراوس نشان می دهد که حتی در آفرینش کیهان نیز علم نشان داده است که جهان می تواند از هیچ (نه کاملا هیچ) بوجود آمده باشد. داوکینز در مباحث مداوما این استدلال را مطرح می کند که فرض وجود خدا به عنوان یک آفرینش هوشمند، یک نظریه ای است مستلزم پیچیدگی بیشتری برای توضیح پیچیدگی جهان و نمی توان پیچیدگی را با پیچیدگی بیشتری توضیح داد. این اصل در فلسفه به تیغ اوکام مشهور است اگرچه من ندیده ام که داوکینز به آن اشاره کند یا اصلا از این اصل آگاه باشد.

    ۴. آنها به خصوص دانیل دنت و داوکینز، درباره دلیل شایع بودن و پیدایش اعتقاد به خدا و مذهب، یک نظریه روان شناختی تکاملی نیز ارائه می دهند. آنها معتقدند به صورت تکاملی (یا فرگشتی) کودکان طوری تکامل یافته اند که برای اجتناب از آسیب، از قواعد و دانسته های والدین بدون انتقاد و تفکر درباره آن، تبعیت کنند. این تبعیت منجر به حفظ و ماندگاری سنت، اساطیر و خرافات مذهبی شده است.

    ۵. خداناباوران جدید به خصوص سام هریس بر این عقیده اند که مذهب ارتباطی به اخلاقیات ندارد. ما می توانیم بدون مذهب زندگی کنیم و موجوداتی اخلاقی باشیم. اتکای آنها بیشتر نه به فلسفه اخلاق کانت که پایه اخلاق را عقل عملی می داند، بلکه بیشتر بر نظریات فایده باوران است. ازاین منظر، اخلاق به زندگی بهتر و مفیدتر تمامی بشریت یاری می رساند. برای رعایت اصول اخلاقی نیازی به فرض وجود خدا نیست. در مقابل، بسیاری از ایشان، خصوصا کریستوفر هیچنز بارها نشان داده است که مذهب باعث فساد اخلاقی می شود. در مباحث، ایشان بارها به اصول غیراخلاقی و جنایات تایید شده در عهد عتیق یا قرآن اشاره کرده اند.

    آنچه از نظر گذشت، مجموعه اعتقاداتی و استدلالاتی بود که می توان گفت تا حدی منجصر به موج جدید خداناباوری است. یکی از ویژگی های خاص این خداناباوری جدید نسبت به نوع قدیمی تر این است که پایه استدلال های ایشان مبتنی بر “علم “است و نه “سنت فلسفی.”
    از مهمترین آثار ایشان «توهم خدا» اثر داوکینز، «خدا بزرگ نیست» اثر کریستوفر هیچنز، «پایان ایمان» اثر سام هریس و «شکستن طلسم» اثر دانیل دنت است. این آثار مورد اقبال عموم واقع شده است. من شخصا معتقدم که موضع خداناباوران و نقش آنان به عنوان روشنفکر عمومی و نیز دامن زدن به بحث درباره عقاید و مبارزه با خرافات صحیح است. اگرچه شخصا با نگاه آنها به توضیح مسائل اجتماعی با دیدگاه تکاملی یا فرگشتی مخالفت دارم یا آنرا کاملا بسنده نمی دانم، اما ایشان به درستی اشاره می کنند که باید به علم و فاکت ها و استدلال دقیق رجوع کرد و در این مورد مذهب نه پایه عقلانی دارد و نه مفید است.

    پیشنهاد میکنم به این سایت یه نگاه بندازید البته “سایت دکتر علی نیری”

  5. با درود
    علوم و ادیان دو روی یک سکه

    تفکیک، دوگانگی و تضاد بین دین و علم و نهایتا گزینش یکی از ان دو به همان میزان نامعقول است که تفکیک بین گرایشات مادی و معنوی انسان و اصالت دادن به یکی از ان دو نا معقول است .
    روشن تر بگویم این تفکیک درست شبیه تمایز و دو گانگی سخت افزار و نرم افزار یک رایانه میباشد که در حقیقت هیچکدام بدون دیگری کار ایی نخواهد داشت و هر دو با هم به مجموعه کارا را خواهند ساخت .
    در نظام هستی و عالم وجود حقایق و واقعیات تشکیکی و لایه بندی هستند و در عین اینکه هر لایه مستقل است و قوانین خاص خود را دارد ولی هر لایه به عنوان عضوی از یک مجموعه عمل میکند که عمل هماهنگ کلیه این مراتب هستی یک مجموعه واحد را به پیش میبرد و هیچ تضادی بین انها برقرار نیست درست مانند سیستمهای مختلف بدن که بعضی مانند :گردش خون ،سیستم عصبی ،سیستم دفع و…که سیستمهایی کاملا مادی هستند و سیستمهایی مانند :درد ، لذت ،خشم ،شادی و…تلفیقی از ماده و فرا ماده هستند و سیتمهای مانند : گذشت ،ایثار ،مناجات ،عشق و…کاملا مجرد و فرا مادی هستند و با وجود استقلال کارکرد و قوانین خاص داشتن کاملا با هم هماهنگ هستند و بر روی هم تاثیر و تاثر دارند و مجموعه اینها یک واقعیتی به اسم انسان را میسازد .
    عالم هستی نیز در سطح کلان دارای لایه های وجود است که بعضی مادی و بعضی فرا مادی هستند که با وجود استقلال با هم هماهنگ هستند و هر کدام به مانند عضوی از یک پیکر هستند که وظیفه خاص خود را ایفا خواهند کرد .
    ما همان گونه که برای شناخت ساختار انسان مجبوریم از شیوه و روشی خاص استفاده کنیم .مثلا برای شناخت بدن و اعضاء مختلف باید راهی را برگزینیم و برای شناخت بیماریهای روانی و عاطفی باید راه دیگری را بپیماییم .
    در عالم هستی نیز برای شناخت ساختار مادی جهان به ناچار باید تابع قواعد جاری در هستی باشیم در حقیقت ما در نظام مادی جهان تنها با استفاده از نیروی تعقل و روش تجربه و خطا میتوانیم ان قواعد را کشف کنیم درست مانند نوزادی که بعد از تولد غریضتا میداند که باید به دنبال شیری باشد که از قبل برای او مهیا شده و او تنها در این راه کوشش میکند و در حقیقت چیزی ابداع و خلق نمی کند . به همین صورت بشر نیز در راه علوم تنها کاری که انجام میدهد کوشش است نه خلق و ابداع حقیقی زیرا ما نه در خلق تعقل و نه در وجود قوانین نظام هستی هیچ نقشی نداشته ایم ولی این استعداد در مسیر تکامل نظام مادی به سوی مراتب بالاتر که نظام مجردات است در ما به ودیعت نهاده شده
    بنابر این علم در حقیقت کارش کشف قوانین هستی است و بشر هر چه در این مسیر جلو برود در مسیر تکاملی که از قبل برای او معین شده گام خواهد برداشت پس در حقیقت دانشمندان به معنی واقعی کلمه پیامبران عرصه علم هستند زیرا انان در حقیقت با کشف قوانین طبیعت، علم الاهی را برای بشر در مرتبه مادیات به ظهور میرسانند زیرا عالم ماده خود مرتبه ای از مراتب وجود است و تمام مراتب وجود جلوه ای از جلوه های اصل وجود (خدا) هستند .
    اما نظام هستی منحصر به عالم ماده نیست و ورای عالم ماده عالم مجردات قرار دارد که یکی از مراتب ان وجود همین قوانین هستی هستند که با وجود اینکه قابل مشاهده نیستند ولی حقیقتا موجود میباشند و ظهور انها توسط امور مادی محقق میشود درست مانند سیستم نرم افزار و سخت افزار رایانه که نرم افزار با وجود اینکه از نظر اهمیت در مرتبه ای بالاتر از سخت افزار قرار دارد ولی بدون وجود ان قطعات نمی تواند اجرا گردد همچنین مانند وجود روح در بدن که روح از طرق بدن است که میتواند اظهار وجود کند و بدن بدون روح در حقیقت لاشه ای بیش نیست .
    اما عالم مجردات نیز همچون عالم مادیات قوانین خاص خود را دارد و همچنین جلوه ها و مراتب متفاوتی که یکی از مراتب ان مرتبه ای است که که با تکامل روحی بشر در ارتباط است و انبیا ،عرفا و حکما متخصصان در این شاخه هستند و راه را برای تکامل معنوی انسان فراهم میکنند .
    بنابر این خلاصه کلام اینکه دین و علم دو روی یک سکه هستند که در مجموع یکی هستند به شرط ان که از افقی بالاتر به انها نگریسته گردد به این معنی که علما پیامبران عرصه تکاملی مادیات هستند و انبیا پیامبران عرصه تکاملی معنویات هستند و این که در قران بیان میشود که انسان را در زمین خلیفه الله قرار دادیم یعنی انسان موجودی خدای گونه است که میتواند با رسیدن به سطح خود اگاهی و جهان شناسی هم در عرصه مادیات قوانین هستی را به کرنش وا داشته (مسجود ملائک)و خود به خلق امور تازه ای دست بزند و هم در عرصه معرفتی و معنوی به مقابله با نفس خود دست به خلق خود بزند و جایگاه و مرتبه وجود خویش را خود بسازد یعنی خود را از مرتبه حیوانی (که خود مرتبه تکامل عالم ماده است که طی قرنها تغیر و تحول به اینجا رسیده ) که عالم تنازع بقا و خود خواهی و حذف دیگران استبه عالم فرا حیوانی ارتقا بخشد. یعنی با پا گذاشتن بر خود خواهی و منیت خویش از عالم حیوانیت و مادیت بدر اید و به عالم دیگر خواهی و فیاضیت و جود که عالم مجردات و از خصایص اصل وجود است ورود کند و از عالم فنا به عالم بقا صعود کند . ودر حقیقت این وظیفه اصلی ادیان است .
    اما اگر ما در حال حاضر و در گذشته عموما همچنین اثر محسوسی را از ادیان سراغ نداریم به این دلیل است که ادیان به بیراهه کشیده شده به گونه ای مسخ شده تبدیل شده که کار ایی خود را از دست داده اند درست ماند عضوی که بیمار میشود و کار ایی خود را از دست میدهد و نیاز به درمان دارد و ان چیزی که خدا نا باوران به عنوان خدا و دین رد میکنند در حقیقت همان شکل مسخ شده خدا و ادیان است نه حقیقت دین و نه حقیقت خدا.
    به عقیده بنده تمام کسانی که به اسم علم با خرافات دینی مقابله میکنند بدون اینکه بدانند خود در راستای خواست الهی قدم برمیدارند و خود حق پرست حقیقی هستند اگر چه به ظاهر منکر دین و خدا باشند البته این قاعده شامل افرادی است که دغدغه انسانی دارند نه انان که پیرو هوا و هوس و خود خواهی هستند .
    در کل بنده بر این باور هستم که بین دین و علم( در باطن و نه در ظاهر )نه تنها هیچ تضادی نیست بلکه مکمل یکدیگر هستند و هیچ کدام بدون دیگری انسان را به تکامل حقیقی نخواهد رساند .
    از طولانی شدن مطلب عذر خواهی میکنم . در پناه حق باشید
    با سپاس

    • بسیار عالی بیان کردید و من این مفاهیم و سخنان شما رو از انجیل قسمت عهد جدید (عیسی مسیح) دریافت کردم
      تنها تفاوت با شما اینه که از عالم فنا به بقا فقط برای ۱۴۴۰۰۰ هزار تایست که حقیقتا خالص شوند و بقیه حلیمان و صالحان در زمین زندگی خواهند کرد

      یعنی میخوام بگم گفته شده این تعداد بالا که اشاره شده فقط به عالم بقا تعلق دارند که اون هم از طرف همون ذات عشق به طرق معنوی و روحانی (قلبی) پذیرفته شدن و میشن .

      در هر حال با نظرتان مفاهیمی که گفتید موافقم

      آفرین و درود به هوش و ذهن معنویتان

    • خیلی از مطلبتون خوشم اومد واقعا زیبا توضیح دادین….دوراهی و شک خیلی سخته من سوادی دینی ندارم و خوندن مطالب ضد دین و نظریه فرگشت و اثار دانشمندایی چون داوکینز و راسل و فروید و نیچه و….واقعا باعث سردرگمیم شد و خیلی ناراحتم کرد

    • سلام.
      بنده هم نظرم مشابه شما هست ولی در مورد قسمتهایی سوالاتی دارم که ممنون میشم اگر برای شما پیش آمده جوابشون رو بدهین
      اول اینکه آیا همیشه دین به بیراهه کشیده شده؟ دین واقعی در چه زمانی نمود پیدا کرده ؟ آیا زمانی بوده که تعداد خیلی زیادی انسان به دلیل تحقق واقعی دین به تکامل رسیده باشن؟
      مورد دوم اینکه مسائلی مثل عشق و روان انسان مربوط به مغز هست و در علم نوروساینس به قسمتهای خاصی از ساختار و عملکرد مغز مرتبط میشن. آیا روح همان مغز هست؟ اگر در آینده نه چندان دور همه آنچه به روح نسبت میدادیم با شناخت بیشتر پیچیدگیهای مغز انسان فهمیده شد اونموقع باید بگیم روح و فرا مادیات وجود ندارد؟ یا همان مغز هستن که قبلا به دلیل اطلاعاتی که نداشتیم فکر میکردیم دو چیز هستن؟

  6. سلام بر فرض مثال فلانی خداناباور است خب از نظر او خدا وجود ندارد ولی اگر خدا وجود نداشت به هیچ وجه نمیگفت خدا وجود ندارد اصلا نمیدونست خدا چیست؟ بنابر این خدا وجود دارد تمام .

  7. من در فلسفه و علوم وابسته اصلا سر رشته ای ندارم. در مورد حقیقت وجودی خدا ، مثل همه دوستان ، با تبعیت از والدین به پذیرش خداوند بزرگ رسیدم.
    به نظر من نیازی به این همه پیچیدگی در این موضوع نیست، همین که زندگینامه افرادی که نظریه های ضد خدا داده اند و بررسی کنیم ، به نتایج جالبی میرسیم.
    اینکه خالقی وجود دارد یا ندارد و ادیان ساخت دست بشر هستند یا فرستاده حق، دستمایه شهرت عده ای شده است که از برایشان پول سازی کرده.
    نیچه، فروید ، راسل و افرادی دیگر که نامبرده شدند ، با همین ترفند به ثروت رسیده و از آن بهره برده اند ، اما به قول خودمانی ، عاقبت به خیر نشدند.
    دین داری و اعتقاد ، آرامشی در انسان ایجاد میکند که بر کسی پوشیده نیست و به عکس افرادی که حرف از بی خدایی و بی دینی می‌زنند ، اضطراب و تشویشی دارند که اکثرا با سردرد ها و میگرن ها و … بروز میکنه.
    برای اثبات وجود الکتریسیته در سیم ، روشنایی لامپ کفایت میکنه.
    ضمنا از اینکه در سطح خیلی پایین و سواد کم ، اظهار نظر کردم از همه دوستان پوزش میخوام.

ارسال نظر