چرا کوانتوم به فلسفه نیاز دارد؟!!

33

فلسفه و علم دو رقیبی بوده اند که در ادوار مختلف تاریخ، گاه درهم تنیده بوده و به یکدیگر کمک کرده اند و گاهی چنان در مقابل هم ایستاده اند که یکی دیگری را از میدان بدر کرده است. اما چرا علم به فلسفه نیاز دارد؟!! با دیپ لوک همراه باشید…

در این مقاله میخواهیم بحث فلسفه ی کوانتوم را در دیپ لوک آغاز کنیم. اما بهتر دیدم قبل از شروع بحث های فاسفی کوانتوم، ابتدا پاسخ سوال زیر را پیدا کنیم:

چرا باید پای فلسفه را به دنیای علم باز کنیم؟؟ چرا کوانتوم به فلسفه نیاز دارد؟!!

به تعبیر برخی دانشمندان از جمله استیون هاوکینگ، فلسفه مرده است! اما چرا؟ واضح است، این دانشمندان می گویند فلسفه نتوانسته خود را همگام با علم به جلو ببرد و در واقع از علم بسیار عقب تر است. این عقب ماندگی به ویژه در علومی مثل مکانیک کوانتومی بشدت به چشم می آید.

سوالات بسیاری در مورد ماهیت و حقیقت هستی را نمی توان بدون توجه به کوانتوم پاسخ داد. درست است که پرسش های بنیادی در مورد ساختار فضا، زمان و ماده در تارو پود نظریه ی نسبیت و کوانتوم تنیده شده اند، اما متاسفانه نگرش حاکم در فیزیک می گوید “خفه شو و محاسبه کن!” ؛ این یعنی سوالات را حل کنید و در مورد معنای آنها چیزی نپرسید!

اما اینکه تنها به محاسبات توجه کنیم و آنها را بالاتر از مفاهیم اساسی قرار دهیم، بیشتر گیجمان می کند. بگذارید مثالی بزنم: با دوقلوهای نسبیتی آشنا هستید؟ همان پارادوکس دوقلوها را می گویم. داستان از چه قرار است؟ دو برادر که دو قلوی یکسان هستند، از هم جدا می شوند. یکی به فضا می رود و دیگری در زمین می ماند. نظریه ی نسبیت می گوید وقتی یکی از برادران از فضا برگردد و دو برادر دوباره یکدیگر را در زمین ملاقات کنند، برادر فضایی، جوانتر خواهد بود (البته در حد میکروثانیه! که برای ما آدمها تقریباً همان صفر است!!). مثال واقعی هم برای این داستان وجود دارد: دو قلوهای همسان اسکات و مارک که اسکات، فضانورد است. زمانی که اسکات در سال ۲۰۱۶ از مدار فضایی زمین برگردد، حدود ۲۸ میکروثانیه از دوقلوی همتایش که در این مدت در زمین بوده، جوانتر خواهد بود! (در شکل زیر اسکات واقعاً ۲۸ میکروثانیه جوونتر به نظر می رسه!!) محاسبه ی این تغییر سن نسبیتی برای هیچ فیزیکدانی مشکل نیست و می تواند آن را به راحتی محاسبه کند، اما مهم این است که حتی فیزیکدان مشهوری چون ریچارد فینمن، هیچگاه نتوانست توضیح درستی در مورد این مسئله بدهد.

پارادوکس دوقلوهای نسبیتی

فینمن این اختلاف سن را ناشی از اختلاف شتاب این دو نفر می دانست: دوقلویی که شتاب بیشتری دارد، جوانتر نیز هست. اما مواردی زیادی وجود دارد که عکس این قضیه اتفاق می افتد و حتی مواردی که هیچ یک از دوقلوها شتاب نمی گیرند اما سن های متفاوتی دارند. بنابراین اگر چه محاسبات درست است، اما توضیح و تفسیر آنها مشکل است.

اگر هدف شما فقط محاسبه است، می توان گفت علم برایتان کافی است. اما اگر به دنبال درک مفاهیم و کشف فرمول بندی های جدید هستید، به درک عمیق تری نیاز دارید. اینشتین نیز نظریه ی انقلابی خود یعنی نسبیت را به جای روش های تجربی با روش های مفهومی کشف کرد. فیزیکدانان قبل از اینشتین می دانستند برای مثال، حرکت یک آهنربا در داخل یا نزدیک یک سیم پیچ، جریانی الکتریکی در سیم پیچ، القا خواهد کرد. اما توضیح کلاسیکی برای آهنربایی که در خلاف جهت سیم پیچ حرکت می کرد، کاملاً متفاوت بود. درواقع این اثر فقط به حرکت نسبی آهنربا و سیم پیچ بستگی داشت. توضیح این ناسازگاری ها به تفکر دوباره در مورد مفهوم همزمانی و رد مفهوم کلاسیکی فضا و زمان نیاز داشت، بهتر است بگوییم زمان معرفی یک نظریه ی تازه به نام نسبیت فرارسیده بود!

فهم نظریه ی کوانتوم، حتی چالشی بسیار عمیق تر است. نظر کوانتوم در مورد ماهیت و حقیقت هستی، چیست؟ دانشمندان بر سر پاسخ این سوال توافق ندارند، آنها حتی در مورد معقول بودن این سوال هم شک دارند!

مشکل نظریه ی کوانتوم، تنها ریاضیات نیست، بلکه مفاهیم غیرقابل پذیرشی است که برای توضیح این نظریه بیان شده اند. نظریه های فیزیکی باید با واژگان دقیق و عاری از هر گونه ابهامی توضیح داده شوند. اما در کوانتوم مفاهیمی وجود دارد که تعریف روشنی ندارند: سیستم، ابزار، محیط، میکروسکوپی، ماکروسکوپی، برگشت پذیر، برگشت ناپذیر، قابل مشاهده، اطلاعات، اندازه گیری. چگونه باید مشخص کنیم که چه چیزی سیستم است یا چه چیزی به آن اندازه بزرگ است که ماکروسکوپی در نظر گرفته شود یا اجزای برهمکنشی در یک اندازه گیری چه هستند؟

فلاسفه در واقع برای توسعه ی مفاهیم تلاش می کنند. فلسفه به دنبال شکاف ها و خلأهای یک استدلال است. باید قبول کنیم که نگرش “خفه شو ومحاسبه کن” نمی تواند مفاهیم را تعالی ببخشد. چیزی که فلسفه برای علم به ارمغان می آورد، ایده های عرفانی نیست، بلکه نگاهی موشکافانه و دقیق است. تردیدهای فیلسوفانه به نقاط ضعف مفاهیم و استدلال ها توجه می کنند. همین نگاه موشکافانه راه را برای کشف دنیاها و نگرش های تازه تر باز می کند. پس فلسفه همان نگاه عمیق تر و کنجکاوانه تر به علم است.

نظر شما چیست؟ چقدر به فلسفی کردن مفاهیم فیزیکی اعتقاد دارید؟

این مقاله را دوست داشتید؟ از طریق لینک های زیر آن را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.

دکترای شیمی کوانتومی/فیزیک اتمی از دانشگاه شهید بهشتی، سردبیر دیپ لوک، طراح وب،گرافیک و موشن. مشتاق دیدن، فهمیدن و کشف‌ کردن رازهای شگفت‌انگیز هستی، به ویژه‌ دنیای اتم‌های سرکش.

گفتگو۳۳ دیدگاه

    • ناهید سادات ریاحی

      مرسی دوست خوبم خوشحالم مفید واقع شده. بله به نظر من هم فلسفه خیلی میتونه به علم کمک کنه

  1. سلام … میتوان گفت علم در مورد چگونگی ساخت (خلقت) اشیاء حرف میزند( کنجکاوی و کشف میکند). و فلسفه درمورد چرایی خلقت اشیاء صحبت میکند (علت اینکه چرا چنین چیزی ساخته شده). هردو کنار هم میتوانند وجود یک مهندس بی عیب و نقص را آشکار کنند.

  2. سلام خانم ریاحی
    وقت عالی بخیر
    بنده با پرس و جوها و مطالعات اولیه ای که درباره ی کوانتوم داشتم، به این نتیجه رسیده ام که کوانتوم شدیداً وجود خدا را تصریح و تأکید می کند. به همین دلیل بر آن شدم تا در فیلد مباحث جدید فلسفی به کوانتوم بپردازم. استدعا دارم لطف بفرمایید گزاره های مبنایی و احتمالاً فلسفی کوانتوم را نام ببرید.
    با تشکر فراوان از زحمات شما

    • ناهید سادات ریاحی

      درود و سپاس دوست خوبم
      ببینید دوست خوبم، اساسا کل کوانتوم با فلسفه در هم تنیده شده و هر کدوم از پدیده های کوانتومی به نوعی، فلسفه رو درگیر می کنن، از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ بگیرید تا درهم تنیدگی کوانتومی و دوگانگی موج ذره و تونل زنی و ناموضعیت و …همگی چالش برانگیزند. اگه در مورد این پدیده ها اطلاعات زیادی ندارید، منتظر باشید چون به زودی تمام این مباحث رو در قالب مقالات “مدرسه کوانتوم” توضیح خواهم داد.

      • سپاس از بنده ست سرکار خانم
        بنده به دلیل این در هم تنیدگی، فوق العاده مشتاق به مطالعه ی مبانی کوانتوم هستم و خیلی ممنون هستم که این مطالب رو با قلم سلیستون مینویسید.
        همونطور که رشته ی شما کوانتوم هست، بنده هم هفت ساله فلسفه میخونم-خصوصاً غرب-. امیدوارم در قبال مطالب مفید شما، مقالات آتی بنده هم درباره ی فلسفه ی کوانتوم برای شما جالب توجه باشه.
        در پناه حق موفق و سربلند باشید

  3. سلام و احترام
    و سپاس از دیپ لوک
    در یکی از کتاب هایی که پیرامون کوانتوم تالیف شده بود(اسمشو یادم نیست) ، در همان اوایل که فیزیک کوانتومی در سن نوزادی خود بود ،نویسنده کتاب به جای واژه ی فیزیکدان از فلاسفه استفاده می کرد . زیرا که نظر داشت : اندیشه ی فلسفی بود که باعث پیدایش نظریه کوانتومی شد .

  4. سلام خانم ریاحی…
    افتخار میکنم که در کشورم بانویی علمی و خداپرست رو میبینم…
    انشاالله منم بتونم مثل شما باشم…
    من طالب خدا هستم و مدت ها درجستجوی دلایل او بودم…اگر میشه کمی عطش منو برطرف کنید و چند تا از مقاله های علمی خودتون رو که در مورد اثبات خدا با علم هست رو بهم نشون بدید تا بخونم

    • ناهید سادات ریاحی

      از اظهار لطفتون سپاسگزارم دوست خوبم. خوشحالم که به عنوان یک انسان درگیر چنین سوالات متعالی شدین، در واقع هر انسانی بیشتر از پرسیدن چگونه ها باید به دنبال چراها باشه. درواقع هدف دیپ لوک ایجاد همین نگاه های عمیق هست. قرار نیست وجودی به نام خداوند در یک معادله ی علمی ظاهر بشه، بلکه پیدایش شعور و نظم در علمی مثل کوانتوم برای اثبات خداوند کافیه. (مقاله ی اثبات وحود خدا رو مطالعه بفرمایید) متاسفانه هنوز فرصت نشده در مورد فلسفه ی وحودی خدا بنویسم، اما در آینده، حتما از این دست مقالات بیشتر میذارم.

  5. سید ناصر لطفی فاطمی

    با سلام
    و تشکر از مطالب خوبتان علم و فلسفه از انجا که در پی پاسخ به سئوالات بنیادین بشر هستند قابل جدا شدن از یکدیگر نیستند . و اصولا معرفت شناسی علمی را نمیتوان بدون فلسفه تصور کرد. بگذریم که امروزه بنظر میرسد عرفان و فیزیک نیز دارند به نقاط مشترکی میرسند . اصل ناظر و منظور در فیزیک همان چیزی را میگوید که که عاشق و معشوق و وحدت وجود در عرفان بیان میکند.
    باز هم از مطالب خوبتان سپاسگزارم.

    • ناهید سادات ریاحی

      بسیار سپاسگزارم. البته فلسفه به چرایی ها جواب میده، در حالیکه علم سعی در واکاوی چگونه ها داره. اما در نهایت، این دو به کمک هم می تونن به سوالات بنیادی بشر در مورد کائنات پاسخ بدن. البته در مورد اینکه عرفان و فیزیک به هم می رسند شاید خیلی دقیق نباشه، بهتره بگیم فسلفه و فیزیک (و به خصوص فیزیک کوانتومی که از همون ابتدای ظهورش چالش های عمیق فلسفی رو ایجاد کرد) با هم نقاط مشترک دارند. چون عرفان عملا شامل موضوعاتی غیرمادی (مثل روح) میشه که با فیزیک عملا قابل اثبات نیستند

      • سید ناصر لطفی فاطمی

        اتفاقا دقیقا منظورم همان عرفان و فیزیک است. آنچه که در مقالات ونظریات زیر مطرح شده :
        دیوید لین در QUANTUM THEORY AND THE TRANSCENDENT
        مایکل تالبوت در Mysticism and the New Physics
        و مینگل مارین در”‘Mysticism’ in quantum mechanics: the forgotten controversy”
        این دوالیسم دکارتی است که روح را از جسم و مادیات جدا میداند و این تفکر پوزیستیویستها را به بن بست کشاند.

        • ناهید سادات ریاحی

          نوشته هایی از جمله کتاب مایکل تالبوت که خودم هم چندین بار خوندم رو فیزیکدانان نمی پسندن. عرفان یعنی عالم غیرمادی، در حالیکه فیزیک فقط مسول توضیح عالم مادی هست و چیزی برای عالم غیرمادی نداره. همون طور که ما در اثبات خدا هم، خدا رو بیرون از عالم مادی فیزیک فرض می کنیم. اگرچه روح و جسم ممکنه درآمیخته باشن، اما واقعیت اینه که فیزیک فقط برای جسم، حرفی برای گفتن داره. استفاده از لفظ های عرفان و ربط دادن کوانتوم به اشعار مولوی و …. در واقع شارلاتانیزم کوانتوم به حساب میاد که فقط ذهن عوام رو هدف قرار داده و گرنه فیزیک دانان متخصص، این اختلاط بیجا رو قبول نمی کنن.

  6. محمدرضا فروردین

    به عقیده من فلسفه و علم مثل پا برای انسان هستند چرا که هیچ کس نمیتونه فقط با یک پا قدم بر داره یا فقط با لی لی کردن جلو بره ،در توضیح صحبتم بگم که خیلی وقتا علم به بن بست میخوره و نمیتونه جلو بره اینجا فلسفه باید کمک کنه و ایده بده ،اگر علم رو شناخت تمام ویژگی های جزیی تعریف کنیم که برای بدست آوردنش باید گام به گام و با محاسبات بهش دست یافت ،فلسفه مثل یک هولوگرام کلی از تمام جهانه که همه چیز در اون گنجانده شده ،یه طرح کلی و بزرگ از همه چیز ،اما تحلیل فلسفه و رسیدن به جزییات که همون علم هست کار سختی هست والبته انسانهای انگشت شماری در طول تاریخ در این کار مهارت داشتن
    با سپاس از این مقاله

  7. درود و سپاس از مطلب خوبی که با ما به اشتراک گذاشتید
    این جمله شمارا بسیار قبول دارم :
    {{. استفاده از لفظ های عرفان و ربط دادن کوانتوم به اشعار مولوی و …. در واقع شارلاتانیزم کوانتوم به حساب میاد که فقط ذهن عوام رو هدف قرار داده و گرنه فیزیک دانان متخصص، این اختلاط بیجا رو قبول نمی کنن.}}
    این روزها سو استفاده از مفاهیم کوانتومی برای اثبات عقاید و فلسفه های شخصی زیاد شده و زنگ خطر جدیدی برای تولید عقاید نوین به صدا در امده .
    گویا اعتیاد بشر از بین رفتنی نیست و باید نوعی کیش شخصی برای خود بسازد .
    در مورد فلسفه در این متن مسلما فلسفه علمی است {یعنی از جنس علمه و مسلما ربطی به عرفان یا فلاسفه قرون وسطی و یونانیان ندارد }

    به نظرم فلسفه علمی چاشنی کار فیزیک دان ها و علما است

    سپاس

  8. سلام.
    برای من خیلی جالبه که من حدود سه سال هست که بدون داشتن علمی درباره ی کوانتوم و شاخه ی تخصصی ای از فیزیک, فقط به واسطه ی نگاه عرفانیم و ارتباط عمیق تجربیم با مفهوم زمان و سیال بودن جسمی و روحیم در بستر زمان, با مفاهیم عمیق کوانتومی دیدگاه مشترک پیدا کرده ام.
    به نظر میرسه اصل ماجرا بر ماهیت فضا و زمان باشه که شامل وجود فیزیکی هر موجودی میشود.

  9. با سلام و احترام ،من مدتی هست مطالب شما رو میخونم و واقعا علاقمند هستم ولی هنوز اول راهم و مبتدی با هزاران سوال که گاها پاسخشان را در مطالب پیدا میکنم،از شما خواهش میکنم در صورت امکان مطالعه چه کتاب یا منابعی مفید هست که اطلاعاتم راجع به قدرت ذهن و ارتباطش با جهان ماورا طبیعه و کوانتوم و خیلی سوالات از این دست رو پیدا کنم ؟؟مجددا از زحمات شما کمال تشکر را دارم

  10. حمید رضا سید موسوی

    مقاله خوبی بود
    ولی در کل بنظر من تناقضی در مفهوم فیزیک جدید وجود نداره مشکل اینه که ذهن ما سعی داره هر چیری رو با مفاهیم خودش منطبق کنه که در اون چارچوب ممکن نیست ذهن ما پذیرایه مفاهیم ریاضی نیست و صرفا به علت فرگشت برای انجام محاسبات تو شرایط تقریبی فضا زمان که داریم توش زندگی می کنیم مناسبه و مفاهیم خارج از شرایط چند میلیون ساله فرگشتمون رو نمی پذیره به عنوان مثال یک جسم بسیار چگال مثل سیاهچاله که رفتاری شبیه به تکین در ریاضیات داره اصلا برای ما غیر قابل تصوره در حالیکه یه همچین چیزی واقعا وجود داره و به صورت تجربی اثبات شده مفاهیمی مثل فضا زمان هم مفاهیمی هستند که وقتی در ابعاد کیهانی به مسیله نگاه کنید دیده می شوند نه در ابعاد کوچیک فرگشت انسان.
    باید بشر بفهمه که بجای اینکه سعی کنه جهان رو تو ذهن خودش جا بده ، ذهنش رو به اندازه جهان بزرگ کنه اون موقع است که جمله خفه شو و محاسبه کن معنا پیدا می کنه چون تنها قسمت مشترک بین تمام پدیده های طبیعت ریاضیات محضی هست که اکثریتش در ذهن قابل تجسم نیست

  11. محمدشکرچی زاده

    سلام
    ازاینکه درگسترش مفاهیم کوانتم بطورساده تلاش می کنیدبرشماُسپاس
    بطورمشخص توضیح دهیدواقعیت جهان هستی رااگربانگاه کوانتمی بنگریم که همواره احتمال ذرات درحالت میکروسکوپی راموردمطالعه قرارمی دهدومکان وزمان ازذره گرفته می شودوآن رابصورت بسته انرژی نگاه می کندکه دارای فرکانس است تغیرات جهان راچگونه بررسی کنیم ؟باتشکر

  12. باسلام
    ازمطالب خوبتون تشکر میکنم.واقعا عالیه .دید خوبی به آدم میده.به نظرمن بهتره با دوستانی که دوست دارن توی این زمینه فلسفه وکوانتوم کارکنندیه گروه تشکیل بدیم و مقاله بنویسیم شاید ماهم واقعا بتونیم یه نظریه بدیم که تحول ایجاد بشه

  13. باسلام، تشکر می کنم از سایت خوبتون
    یه قضیه ای هست درباره فلسفه و علم و اونم اینه که فلسفه همه چیز رو نسبت به هم دیگه مورد ارزیابی قرار میده؛ یا به اصطلاح علم ریاضیاتی(چون در ریاضی بدون وجود عدد ۱ اعداد ۰ یا ۲ معنایی ندارند و در تمامی قضایای ریاضی این مسئله وجود دارد. و قابل ذکر است که ذهن انسان هم همه چیز رو به صورت مقایسه ای درک میکنه مثل رنگها و…) ، برای مثال در فلسفه بدون وجود تاریکی هیچ تعریفی برای نور نداریم، یا بدون وجود فضای خالی هیچ تعریفی برای پر نداریم، یا بدون وجود سرما تعریفی برای گرما ( یا همون انرژی) نداریم یا به طور کلی اگر همه چیز از یک جنس بود(مثلا اگر همه چیز چوبی بود) تعریفی برای دسته بندی مواد از نظر جنس نداشتیم و همه موضوعات مثل همین ها مورد بررسی قرار می گیرن؛ اما علم به صورت مستقل به قضیه نگاه می کنه ینی بدون در نظر گرفتن نقطه مقابل اون چیز؛ برای مثال علم کوانتوم با همین طرز نگاه میگه که خالی در حقیقت خالی نیست بلکه در اون ورود و خروج های کوانتومی رخ میده یا به اصطلاح تلاطم کوانتومی؛ همون طور که می بینید در این جا بدون در نظر گرفتن نقطه مقابل خالی به ذات قضیه توجه شده. ودر کل در علم به صورت مسقتل به همه چیز نگاه میشه.(یعنی علم غیر ریاضیاتی؛ برای مثال علم در مورد ماهیت عدد ۱ تحقیق می کنه.)
    پس بهتره که بگیم فلسفه علمی است برای قابل درک کردن موضوعات علمی برای مردم.( یعنی علوم رو با توجه به ذهن انسان که با مقایسه همه چیز رو درک می کنه توضیح میده.) پس نمیشه گفت که کوانتوم به فلسفه نیاز دارد؛ بلکه مردم برای درک کوانتوم به فلسفه نیاز دارند.

  14. هوشنگ قربانی

    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما عزیزان
    اگر به دنبال علوم مختلف برویم و ساختار این علوم را مورد بررسی قرار دهیم ما ردپای فلسفه سفلی را می بینیم و اگر تعریفی عمومی از فلسفه سفلی داشته باشیم میبینیم که علوم را که هر یک زا ویه دید و نحوه نگرشی است به ماده از فلسفه زاییده شده،فلسفه طبیعی است ما این دو را اینطور میتوانیم توصیف کنیم که نگرش خود فلسفه علوم را هل میدهد و پیش میبرد
    ما در نهایت به فلسفه مدیون هستیم که کتابی مثل مکانیک فکر را تداعی میکند و کره فکری در ذهن پدید می اورد ،با هل دادن فلسفه تصویری بزرگتر از طبیعت را میبینیم و اگر عمر کل دستاوردها را حساب کنیم هنوز در دوران ابتدای نوجوانی علمی به سر میبریم

  15. سلام . تشکر از مطالب.
    آیا ابزار یا ریاضیات میتواند همه حقایق هستی را درک کند؟
    آیا در اول هستی انرژی بوده یا ماده؟ با اجزاء یا بی اجزاء؟ با حرکت یا بی حرکت؟
    چند سئوال دیگر هست که ابزار و ریاضیات جوابگوی آنها نیستند؟
    آیا جز با منطق و کلام/فلسفه میتواند به پاسخها رسید؟
    آیا عرفان / کشف / شهود بالاتر نیستند؟
    آیا الهام و وحی از اینها (عرفان / کشف / شهود ) هم بالاتر نیستند؟
    کدام نظریات علمی/فلسفی /تجربی توانسته در هزاران سال ثابت بماند؟
    آیا هستی خالق بینهایتت محدود است (در جهت ماکرو و میکرو)!؟
    آیا میتوان به انحصار عقلی در تجربه رسید؟ تا به اصل و قانون برسیم؟
    موفق و موید باشید.
    دلیلی

    • واقعا همینطوره. متاسفانه فلسفه غرب (بطور کلی) علم رو فقط در حالتی قبول داره که قابل تفکیک به پارامترهای آزمایشگاهی باشه و چیزی رو که نشه با کمک حواس ۵گانه بطور مستقیم یا غیرمستقیم آزمایش و درک کرد بطور کل قبول نداره وجودش رو انکار میکنه و در بهترین حالت میبره تو آرشیو “شبه‌علم” قرار میده. یعنی از نظرشون چیزی که قابل تقلیل به پارامترهای فیزیکی نباشه اصل موجودیت نداره!!! حتی اکثرا عقل رو قبول ندارن و فقط تجربه و حس رو برای اثبات معتبر میدونن. واقعا عجیبه که بشر حتی اصالت عقل رو هم نفی میکنه و اینچنین دچار متریالیسم و فیزیکالیسم افراطی شده که حتی منکر شعور و آگاهی و قدرت اندیشه انسان میشه و حتی بعضا فلسفه رو در قالب شبه‌علم دسته‌بندی میکنه!

  16. سلام خسته نباشید
    من پایه نهم هستم و الان هم که قراره تعیین رشته بکنم
    من خیلی علاقه به فلسفه و وجود اثبات خدا و فلسفه مکانیک کوانتمی دارم
    و می خوام به درک و مفهوم خدا و چیستی و درک. مفاهیم از وجودم در این زمان باشم و در مورد جهان و هستی بدونم
    می خواستم بپرسم من الان باید چه رشته ای بخونم ( هم دبیرستانی هم دانشگاهی ) که به این علوم فلسفه کوانتمی مربوط باشه؟
    ممنونم از راهنمایی شما

    • سلام، اگر به ریاضیات هم علاقه دارید، رشته ریاضی-فیزیک در دبیرستان و رشته فیزیک در دانشگاه ، اما اگر فقط صرفا از منطق و فلسفه لذت می‌برید، رشته انسانی در دبیرستان، در دانشگاه فلسفه.

  17. محسن رضایی اقلیدی

    بسیاری از مطالب وجودی در فلسفه را می توان بر نظریه نسبیت منطبق دانست و حتی با تکیه بر فیزیک کوانتوم و همچنین نسبیت درک کرد. البته این درک می تواند به بسط و تفهیم فیزیک نیز کمک کند که شما اشاره نموده اید.
    این مسئله بدون نگاه تعصبی می تواند از مذهب نیز ساطع گردد که به گونه ای فلسفه نیز بیشتر بر پایه حل المسائل مذهب در آمده است. به عنوان مثال مفهوم زندگی لایتناهی را می توان در کشش زمان در مرکز سیاهچاله ها درک کرد. یا آنکه تفاوت زمان زمینی با زمان اخروی را نیز می توانیم در نسبیت درک کنیم..
    به نظر بنده حضور فلسفه در فیزیک می تواند جهشی بزرگ برای فلسفه محسوب گردد و احتمالا راه را برای فیزیک نیز باز نماید

ارسال نظر