بهنجارش

leila 5 سال قبل

مفهوم بهنجارش چیست؟

4 پاسخ
محمد 4 سال قبل

بهنجارش یعنی مثلا کوتاه کردن همه موها به یک اندازه ( لزوما همه موها به یک اندازه نخواهند بود) و باز بهنجارش یعنی تغییر شاخص ( فاصه مثلا)

به عنوان مثالی ازآن در فیزیک وقتی بحث تابع موج پیش بیاید و مجبور باشیم با احتمالات سر و کله بزنیم، گاهی ممکن است در محاسبات به احتمالات بالاتر از ۱ برسیم که البته هیچ معنای فیزیکی ندارند و بنابر این از همان اول با هم قرار می گذاریم که هر تابع موج را با یک ضریب ثابت “کوتاه” کنیم.

محمد 4 سال قبل

به زبان عامیانه یعنی یک دست کردن

ابراهیم 4 سال قبل

سلام
مفهوم یا اصطلاح هنجار معمولا در علوم انسانی و اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد و آن عبارت است از تعیین یک چارچوب، معیار، الگو، قاعده و قانون واحد و یک دست که افراد و گروها و سازمانها اجتماعی در آن محدوده کردار و رفتار و گفتار خود را در طول زندگی روز مره انجام دهند و اگر خدای نخواسته حرکت دست و پا  و زبان آنها مطابق آن الگوها نبود و یا از آن چارچوب ها خارج شد، مجری قانون دمار از روزگار صاحب آن بیرون خواهد کشید. آقا معلم که خود احتمالا دلخور از دست فلک است، انگشتان دانش آموز که به علت بی توجهی و سهل انگاری و بدون عمد مرتکب چنین خطا هایی شده باشد، را فلک خواهد کرد که دود درد آن به فلک سر بکشد. البته قوانین و مقررات دارای تبصره هستند که توسط آن ها تعدادی از خطاها که بیش از حد مجاز نبوده مورد چشم پوشی قرار گرفته و یا عفو میگردند.
درعلم هنجار عبارت است تعیین اوحاد و اوزان که آنرا نرم مینامند که خود دو نوع است ؛ یکی ملی و دیگری بین الملی. 
بجای عمیق شدن در این مفهوم ، یک نگاه خیالی کوتاه به اتم هیدروژن می‌اندازیم. این اتم کوچکترین آکوی دو قطبی طبیعت می باشد. البته در اینجا از برسی آکوهای سه قطبی کوارکی را که در دل ذرات اتمی بنام  پروتون و نوترون قرار دارند صرف نظر میکنیم که بحث به درازا نکشد و سر گوینده و گوش خواننده را بدرد نیاورد. طوریکه حتما می دانیم فرق یک آکو با یک باطری در این است که باطری معمولا یکبار مصرف می باشد، در عوض اگر آکوی موبایل یا همراه تصادفا یا از روی تقدیر خالی شد، امید خود را از دست نمی دهیم طوریکه در مقابل دیده گانمان خورشید افول کند و دنیا به پایان برسد، بلکه آنرا دو باره از طریق پریز برق پر میکنیم و در حین پر شدن هم از لب ریز شدن در وجود خود ترسی بخود راه نمی دهیم. در این آکوی طبیعی  بر خلاف آکو های مصنوعی قطب منفی به سرعتی تقریبی صد هزار کیلومتر در ثانیه  ( یک سوم سرعت نور ) دور قطب مثبت مرکزی می‌چرخد و فاصله بین این دو قطب تقریبا برابر است با صد هزار بار بزرگتر از قطر هسته و آنرا خلاء مینامند، زیرا چیز دیگه ای در آن یافت نمیشود. این خلاء باعث جلوگیری از رسیدن این دو قطب به هم دیگر و مانع سر راه خالی شدن آکو است. گویا کل طبیعت از مجموعه بیشماری از این آکوهای بنیادی ساخته شده باشد. در اینجا میتوان پرسید که آیا خداوند همه مارا ( باضافه همه چیزهای دیگر ) از آکو آفریده است؟ 
الکترون و پروتون را به زبان عارفانه می توان به دو محبوب بنیادی تصور کرد که عاشق و معشوق همدیگر می باشند و محبوب مرکزی ( عاشق یا معشوق ) حدود هزار و هشتصد بار ثقیل تر و وزین تر از محبوب سر گردان در مدار تشریف دارد.بنطر میرسد که الکترون از خود دارای اختیار انتخاب و خواست آزاد نبوده بلکه خواست او تحت فرمان خواست محبوب مرکزی باشد و اعمال این اراده از طریق نیروی جذب الکتریکی صورت میگیرد. سرعت در مدار باعث جلوگیری از افتادن و سقوط محبوب سبک جسم مداری در دل محبوب سنگین جسم مرکزی میشود. میتوان در قالب استعاره و مشابهه تصور نمود که عاشق یا معشوق مرکزی دو دست محبوب مداری را گرفته و با سرعت سر سام آوری او را در سه بعد مکان دور سر و پا و کمر و سینه خود میچرخاند بدون اینکه قصد و نیت در آغوش کشیدن اورا داشته باشد.
گویا اگر به وصال همدیگر برسند و همدیگر را در آغوش بکشند و بوسه ای نثار همدیگر نمایند و به وحدت اولیه برگردند، آنگاه عطش عشق فرو کش خواهد کرد و برای مدت مدیدی حالت خنثایی و بی حوصلگی وحدت و عدم هیجان
کثرت را به تجربه خواهند کشید و در طی بقاء آن حالت سکون و خسته کننده، شاید آرزوی ظهور یک دست غیبی را بنمایند که از آستین محیط بیرون آید و دو باره آنها را از هم جدا نموده و باعث هجر لذت بخش کثرت اولیه گردد، مملو از عطش عشق. الکترون و پروتون بطور دلخواه میل رسیدن به همدیگر دیگر را از خود نشان نمیدهند.فقط بر اثر بالا بردن دما و فشار می توان آنها را بهم رساند، آنگاه که قطب مثبت و منفی این دو جرم اتمی در قالب بار الکتریکی غیر هم نام به هم رسیدند، یک جرقه کوتاه ایجاد میشود و در محل اتصال یک ذره نور به بیرون تابش می یابد و متاعقب آن آکو خالی می شود و اتم هیدروژن به یک نوترون تبدیل میشود. البته در اینجا یک اتفاق دیگر هم می افتد که در مقابل دید مشاهده گر پنهان می ماند، گویا شرم دارد و یا کم رو است که خودرا آشکار نماید. در این روند کوارکهای پروتونی به کوارکهای نوترونی تبدیل می شوند که جمع بار های الکتریکی آنها در سطح نوترون برابر با صفر خواهد شد که نشان دهنده رفتار خنثی و بی میلی این ذره با ذرات بار دار است، در صورتی که جمع بارهای کوارکی پروتونی در سطح این ذره برابر با یک واحد بار الکتریکی مثبت می باشد. سوال اینکه در این عمل خنثی سازی اتم هیدروژن غیر ایجاد یک ذره نور و پرش آن به سمت بیرون یک تحول در ماهیت پروتون ایجاد شده است.
حال اگر بخواهیم این آکوی خالی شده را دو بار شارژ یا پرکنیم و آرزوی این دو محبوب را برآورده کنیم که دوبار از هم جدا شوند لذت هجر در کثرت را دوباره تجربه کنند، میتوانیم یک ذره نور را با همان انرژی ساطع شده اولیه را دوباره در پیکر آکوی خالی شده بتابینم و آنرا به اتم هیدروژن تبدیل نمائیم. 
الکترون با نیت و قصد دیگری هم بدور هسته می چرخد که تاکنون توجه پژوهشگران را بخود جلب ننموده است. الکترون دوست ندارد که ذرات نور به هسته برسند، شاید اگر نور به هسته بتابد موجب فساد او میشود. لذا الکترون در مدار حافظ هسته می باشد. 
حال نگاهی خیالی به درون خورشید بیندازیم و ببینیم آنجا چه خبره ؟
طوریکه مکانیک کوانتایی در بخش ذرات بنیادی به ما میآموزد، خورشید یک ریاکتور هسته ای منظومه ای است و سوخت آن در حال حاظر اتم های هیدروژن هستند. در بخش مرکزی اتم های هیدروژن بر اثر دما و فشار زیاد تحت تاثیر نیروی گرانش با هم جوش خورده و اتمهای هلیوم ایجاد میشوند. خاکستر هلیوم بصورت سوخت ذخیره باقی می ماند برای زمانیکه سوخت هیدروژن به پایان رسید. آنگاه تحت دما و فشار دیگری در این سوخت جرقه ایجاد خواهد شد و ریاکتور تولید انرژی را ادامه خواهد داد.
بررسی روند جوش خوردن اتم های هیدروژن در خیال من وقوع معجزه را القاء میکند، البته علم به وقوع معجزه باور ندارد و برای این پدیده جواب علمی دارد که من از آن بی اطلاع می باشم. یا در خورشید در کنار اتم های هیدروژن به اندازه تعداد آن ها نوترون موجود می باشد و یا نوترون ها از طریق خنثی سازی تعدادی ( نیمی و آنهم نه یکباره بلکه به تدریج ) از خود اتم های هیدروژن ایجاد میشوند.
در این زمینه میتوان به دو روند زیر توجه کرد  :
دو اتم هیدروژن در کنار همدیگر قرار گرفته اند و آماده جوش خوردن هستند. از آنجایی به فرض نوترون وجود نداشته باشد، معجزه آسا یکی از این اتم های هیدروژن در این پروسه یا روند خنثی سازی به یک پروتون تبدیل شده و با هسته اتم همسایه جوش خورده و ایزوتوپ اتم هیدروژن به نام دویتریوم تولید میشود. همزمان شبیه همین روند یک دویتریوم دیگر ایجاد میشود و سپس این دو ایزوتوپ با هم جوش خورده و یک اتم هلیوم تولید میشود و اختلاف جرم به انرژی تبدیل میشود. 
روند دوم هم شبیه روند اول می باشد :
چهار اتم هیدروژن را در همسایگی همدیگر در نظر میگیرم که دارای یک شرائط مشابه می باشند، ( دما و فشار حاصله از نیروی گرانش) یک باره یک چیزی ناشناس مثل روند اول سبب میشود که دو تا از این اتمها ( نه چهار اتم ) خنثی شده و نوترون تبدیل شوند و هر کدام با هسته دو اتم هیدروژن جوش خورده و الکترونها هر دو در یک مدار قرار گیرند. نوری در ریاکتور خورشید تولید میشود، حدود صد هزار سال طول میکشد تا به سطح خورشید برسد و پس از آن هشت دقیقه و اندی طول میکشد تا به سطح زمین برسد. بنا براین نوری که در طول روز تابیده از آفتاب می‌بینیم صد هزار سال پیس در دل خورشید تولید گردیده و نور زمان حال نمی باشد.
در مورد روند تولید هلیوم، برای من این سوال مطرح است که چرا نیمی از سوخت خنثی می شود و نیمی از سوخت خنثی نشده باقی می ماند. اگر تمام اتم های هیدروژن موجود در خورشید خنثی شوند، آنگاه خورشید ظرف چند ساعت به یک ستاره نوترونی تبدیل خواهد شد و زندگی در روی کره زمین افول خواهد کرد. البته روند خنثی سازی به تدریج صورت میگیرد. این پدیده برای من یک معجزه محسوب میشود. حس میکنم در پشت آن یک فکر و تصمیم آگاهانه نهفته است. یا اینکه در خورشید به تعداد هسته های اتم های هیدروژن، نوترون های آزاد وجود دارد و نیازی به پروسه خنثی سازی و تولید نوترون نیست.
اگر خواننده عزیز لطف نماید و در این زمینه کامنتی بگذارد.
سپاسگزار 
 
 

رکسانا 4 سال قبل

سلام leila 
 در عالم خیال و با به کار بردن قوه خیال گویا در دل خورشید حالت بی نظمی حکمفرما نیست بلکه یک هنجار نیکو. پیر دَیر تاس باز قبل از انداختن سکه به هوا به نتیجه آن بطور صد در صد واقف و آگاه می باشد، ”  خط یا خنثی ؛ شیر یا غیر خنثی ” . ” پنجاه پنجاه ” و نه ”  چهل و نه یا پنجاه و یک “. طفلک شش شبانه روز آزگار زحمت کشیده و روز شب هفتم به خواب عمیق فرو رفته، بیایید که مزاحم خوابش نشویم. یک روز دیگه هم بهش ببخشیم که خستگی هفتگی بطور کامل از تنش بریزد. دو روز تعطیل در هفته برای خودمان هم مفید خواهد بود.