جهان هستی

علی بویری 6 سال قبل

علی بویریی: ( با در نظر گرفتن اندازه و جایگاهمون در جهان هستی و درک عظمت جهان هستی و رسیدن به اولین ذره ماده که از چیزی غیر ماده بوجود آمده و اطلاعات کنونی ما که همه و همه در مورد عالم ماده بوده و تازه به عالم و دنیای موجی رسیده ایم و در پی فهمیدن و دیدن کوچکترین موج متوجه شدیم که موج قادر است خود را هرگاه اراده کند به موج یا ذره تغییر دهد و فهمیدیم که موج دارای شعور هست و متوجه اتفاقات دورو برش میشود و این بسیار جالب و برای پیشرفت علم ما زمینیها با ارزش میباشد.) حال گذشته از زمینه سازیی که برای بوجود آمدن جهان مادی انجام گرفته؛ سوال من اینه : دلیل شعور و کنجکاوی ماچیه؟ آیا هدف از ساخت دنیایی با این عظمت و پیچیدگی کنجکاو کردن و کشیدن ما به سمت و سوی خاصیه؟ اگر ما قراره فهم و شعور داشته باشیم پس برای سازندمون مهم بوده ایم پس دلیل مرگ چیه؟ اگر مرگ نابودیه پس ما مهم نیستیم! پس اینهمه درک و فهمو شعورو احساسات برای چه بوده؟ اگر مهمیم پس برا هدف خاصی ساخته شدیم که اکنون نمیدانیم! پس کی باید بدانیم؟ کسانی که طی هزاران سال گذشته اومدنو ندونسته رفتن تکلیفشون چی بوده؟ اصلا اگه مهمیم چرا میمیریم؟ مردن نابودیه یا یه سفر به طبقه بعدی؟ بهشتو جهنم که تنها حرفی برای کنترول ما بوده و اگر هم باشد اینگونه نیست یا بعد از مرگ اولیه ما نیست. حال که زندگی ادامه داره پس ما کجا میریم؟ باید یجایی بریم چون ما مهمیم و هدفی برامون درنظر گرفته شده و خیلی دور از عقله که بگیم خدایی با این همه عظمت که به علم و منطق معنا داده و از هیچ  مارو ساخته میخواسته ثابت کنه قدرت داره و بعد از مرگ مارو به بهشت میبره و خوشمیگذرونیم! کسی که میخواد دیده بشه خودشو ثابت میکنه و قدرت برتر نیازی به ثابت کردن خودش نداره غیر از این میشه گفت ما به دست آفریننده هایی که خود آفریده شدنه ساخته شدیم زیراکه این قدرت خود دارای ضعف درونی هست. ولی فهم و کنجکاوی ما دنبال چیزی میگرده که بسیار فراتر از همچنین چیزیه، پس مسلما هست که ذهن ماهم کنجکاوه و این کنجکاوی مشخص میکنه که ما هدف بزرگی پیش رومونه و همچنان ادامه داریم. یعنی مرگ نابودی نیست و چون هنوز به حقیقت جهان هستی و وجود ذهن کنجکاوو فعال خودمون و هدف مهمی که سازندمون در نظر داره نرسیدیم پس زندگی ادامه داره و بسیار زیباتر و با عظمتتر از اون چیزیه که ما فکر میکنیم.  و مرگ یک راه تبدیل شدن هست که از زندگی زمینی که تنها هدفش ( در مرحله اول : راه و رسم زندگی_ دوم : خود شناسی و  بعدا کشف کردن و جستوجوی علم هست) به زندگی و مرتبه بالاتری راه پیدا میکنیم. شاید تو این سیاره خاکی هدف وجود ما پی بردن به ذات خدا و فهمیدن هدف نهاییش نباشه! ما خدارو در عمق ذره ها جستوجو کردیم تا به موج رسیدیم ولی موج هم عاملی داره و همچنان نسل به نسل روی زمین کشف خواهیم کرد. حال گیریم دانشمندان به خود خدا در یکی از این ریزه های ذره ها و امواج برسند، اگر قدرت برتر با تمام عظمت وصف ناشدنیش بخواهد اینگونه دیده شود پس ماده میتواند آنرا ببیند و درک کند! پس عظمت زیادی ندارد آنگونه که ما میاندیشیم؟ و اگر ما میتوانیم بیشتر و بزرگتر بیندیشیم و تصوری ماوراالطبیعه داشته باشیم یعنی به هیچ مطلق یا آنچه که نمیدانیم و اطلاعاتی از آن نداریم، پس میتوانیم به قدرتی بالاتر از این ذره ها بیاندیشیم! هر آنچه ما با قدرت این مغز ناچیزمان بتوانیم تصور کنیم یعنی گوشه ای از خواست قدرت برتر! و با وجود دنیاهای بعدی و کشف رازهای بیشتر این قدرت تفکر و تصور و شکل دهی در برابر اصل حقیقت هیچ نیست. پس قدرت برتر درون ذره ها نیست و ما با پیشبرد علم بر روی زمین تنها میتوانیم به بهتر کردن شرایط و درکی بهتر برای ( زندگی زمینی ) کمک کرده که اصل هدف زندگی در زمین همین است ( زندگی کردن و خود شناسی ). همانند شعر سهرابه که میگوید ( کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم ) دنبال علم رفتن در ذات ماست و باید اطلاعاتمونو بالا ببریم کشف کردن و کنجکاوی در علم باعث قوی شدن ذهن یا همان روح میشود، ولی پی بردن به بعضی چیزها مثل دلیل از ساختن ما یا دیدن و درک خدا در زمین امکان پذیر نیست. همانند گشودن چشم نوزاد تازه متولد شده به جهان هستی که هیچ نمیداند و زمانی این کودک پله پله درکش از محیط کامل میشود تا جایی که خودشناس شود و خود بیاموزاند. چون خود قدرت برتر اینطور خواسته است و دلیلش میتواند خیلی چیزها باشد. در اینجا کار ما زندگی و خودشناسیست ولی هرکسی آزاد است به اندازه درکش تاثیراتی مثبت یا منفی بر زمین و زمینیها داشته باشد که مطمئنا در دنیای بعدی بیجواب نخواهد ماند. تا اینجا خیلی سعی کردم خلاصه کنم افکارمو و منظور تفکراتم رو برسونم.  اگر کسی نظریه ای بهتر و کاملتر با دلیل قانع کننده داره بهم بگه ممنون میشم.

مفسر پاسخ داده شده 6 سال قبل

خیلی قشنگ صورت سوال رو پاک کردی و مثل خیلی ها باز سوار بر استدلالی که هدف رو جای فرض قرار میده و پیش میره! د و ست عزیز میتوانی بگویی که چگونه بر چه استدلالی به این ادعا رسیدی که این دنیا وزندگی کنونی و زمین ،جایی برای پی بردن به بعضی چیزها مثل دلیل بوجود امدن ما و درک خدا و … نمیباشد! ؟ این ادعای شما در غالب اندیشه ایی محاط در جبر ، میتواند قوه پذیرش و احساسات بشر را برانگیزد اما ایا پایه واساس علمی و درستی دارد!؟

علی بویری پاسخ داده شده 5 سال قبل

سلام استاد ممنون که جواب دادید. چیزی که من فعلا بهش رسیدم بنبستیه که درون ذهن تمام انسانها هست از افراد عادی تا افراد نابقه! ما فکرمونو هرچه متمرکز کنیم روی علوم مادی و اجتماعی به هرچی که زندگی خودمونو بهتر میکنه نزدیکتر میشیم و به جواب میرسیم و باعث زندگیی بهتر و پیشرفت سریعتر در علممون هست. ولی فکر کردن به خدا و نیروی برتر در طی زمان خیلی از فلاسفه رو به کوچه های بنبست کشوند که همه پوچگرا شدند و گفتند ما از هیچیم و به هیچ هم خواهیم رفت ولی از نظر من این بنبست شکستنیه و دلیل وجود این بنبست در ذهن انسان اینه که فقط علمی رو دنبال کنه که برای اون روی زمین خلق شده و پاشو از حد تعیین شده فراتر نذاره چرا که هیچ سودی برای زندگی زمینی انسان که نخواهد داشت بلکه جلوی پیشرفت علم زمینی رو خواهد گرفت!!! ولی انسان متوجه وجود نیروی برتر شد و هزاران ساله بجای دنبال کردن علم دنبال چیزی دوید که پیدا کردنش هیچ سودی برای انسان نداشت و هیچ اطلاعاتی هم ازو بدست نیاورد . هزاران سال بیهوده دویدن. ما انسانها هیچ وقت نتونستیم چیزی بسازیم که هیچ اطلاعاتی راجبش نداشته باشیم طبیعت ما تصور کردن چیزیه که قبلا ازش اطلاعات داریم یا ترکیب اطلعاعات قبلی و خلق کردن چیز جدیدی از ترکیب چندتا چیز دیگه ولی انسان به چیز عجیبی دست پیدا کرد که روی زمین هیچ رنگ و نمایی نداشته که دیده بشه یا لمس و حس بشه پس ما چگونه بدون هیچ اطلاعاتی خدا یا نیروی برتر رو تصور کردیم ؟ که بخوایم درموردش خیال پردازی کنیم؟ و با وجود این بنبست ذاتی که در تصور ما وجود داره این کار نشدنیه! ولی از راه علم میشه ثابت کرد که این ابرنظام پیچیده و دقیق از قبل طراحی شده و محال ممکنه که بیهوده و بیمقصد باشه. اگر ما به ذات درونیمون نفوذ کنیم میبینیم ما فراتر از این حیوان زنده ایم، بدن و وجود مادی ما فقط یک حیوان با مغزی پیشرفته تر هست که دارای یک اراده کنجکاوه که توسط دستگاه بدن اطلاعاتو از محیط میگیره و خودشرو میسازه. اراده پاکو بی شکل و شمایل ما در طی زمان از حالت خمیرگونه شکلی برای خود میسازه و این یعنی همون چیزی که بخاطرش اینجا اومدیم ولی ما بر سر راهمون چیزی میبینیم ب اسم مرگ!؟! دوباره چیزی که هیچی ازش نمیدونیم!؟! چیزی که فکر میکنیم آخر راه و نابود کننده اوج و صد راه رسیدن به هدف ماست. آیا من بعد از پیدا کردن این همه اطلاعات و پیدا کردن خودم و شکل گیری شخصیتم حالا همه چیز باید نابودو هیچ بشه؟ انسان بعد از تکامل شخصیت درونیش تازه داره قدرتشو میبینه ولی بدنش پیرو ضعیف شده و بدنش میمیره و اگر ما از کالبد حیوانیمون بیرون نیایم و با او بمیریم پس اینهمه نظام و معنی دار بودن جهان برای چیه؟چرا به ما معنی داده؟ چرا به ما قدرت کنجکاویو کشف و خیالو زندگی داده؟ جهانی بدون هدف چیز ناقصو بیمعنی و بیهوده ایست برای یک ذهن کنجکاو و اگر من با این ذهن ابتدایی بتونم جهانی بزرگترو پرمعنیتر و کاملتری با هدفی والا رو در ذهن خودم بسازم پس سازنده واقعی این جهان براحتی قادر هست پایش را بیش از اینها که من میدانم فراتر بذاره و کاملتر و بینقصتر خلقش کنه. پس نابودی بعد از مرگ چیز غیر منطقیی هست که از نادانی میاد. سازنده ما میدونست اگر زندگی مادی ما طولانی باشه روند گام برداری نیز کندتر میشه پس زندگی مادی رو قسمت قسمت و پایان های متعدد این زندگی هارو مرموز خلق کرد تا مارو به حرکت در بیاره ترس از مرگ و نابودی چیزیه که به زندگی ما معنی میبخشه چون ما نمیدونیم بعد مرگ چه چیزی منتظرمان هست از او میترسیم و باید بترسیم چراکه اگر انسان به راز این خلقت پی ببره به طمع کنجکاوی و راحت شدن از زندگی کنونی دست به خودکشی میزنه و تکالیف زمینی خود را کامل نخواهد کرد.

Sa پاسخ داده شده 2 سال قبل

چه قدر شیرین و زیبا توضیح دادین 😍

5 پاسخ
Nobody 5 سال قبل

بحث خوبی رو مطرح کردید و نظرات خوبی هم دارید
ولی در مورد اینکه ما نمیتونیم فراتر از دنیای مادی مون چیزی رو درک کنیم رو من قبول ندارم
اما به این اعتقاد دارم که صدالبته برای درک چیزی فراتر از جهان مادی فرمولی اطرافمون باید نگرشی فراتر داشته باشیم و اگه الان این نگرش رو نداریم دلیل نمیشه که بگیم که هرگز به این درک نخواهیم رسید
تعجب میکنم که شما مرگ رو سد راه بشر برای کشف حقایق آفرینش معرفی کردید که کاملا نگاهی ساده به قضیه است
همه میدونیم که انسان یه موجود اجتماعی هستش و درسته با مرگ حیات یه انسان تموم میشه ولی حیات بشر که تموم نمیشه و اگه با دید کلی به هدف و مسیر زندگی انسان نگاه کنی دیگه مرگ نه تنها سدراه اون نیست بلکه میتونه یک اثر موثر درطی مسیر انسان باشه
واقیعیتش خیلی سخته بشه افکارمونو تو چند سطر به هم توضیح بدیم ولی اگه بخوام یه مثال ساده از هدف آفرینش احتمالی انسان و دلیل زندگی جاری که ما داریم رو بگم میشه به لانه سازی مورچه ها اشاره کرد که همه مون بچگی ها با دقت تماشاشون میکردیم
خودت هم اشاره کردی که خدا یه قدرت بی انتهاست و البته چون واحد سنجش ما انسانها روی مقایسه هستش و تنها راه تمیز کردن یه چیزی برای ما مقایسه اون با یه چیز دیگه س پس داریم ما قدرت خودمون رو با قدرت خدا مقایسه میکنیم که میگیم قدرت خدا بی نهایت هستش و ما نمیتونیم خدا رو هیچ وقت درک کنیم
حالا دسته ای مورچه رو تصور کن که مشغول لانه سازی هستن این مورچه ها رو اگه انسان و لانه سازی شون رو زندگی روزمره ما درنظر بگیریم و انسانی رو که داره تماشاشون میکنه رو خدا در نظر داشته باش
جالبه همه تقریبا همه چی دنیای ما با درک از خدا و دنیای مورچه ها با درکشون از ما انسانها یکی هستش! 
در حقیقت مورچه ها هیچ درکی از ما انسانها ندارن و نمیتونن ما رو تصور هم بکنن همین اتفاق واسه ما هم هستش که نمیتونیم خدا رو درک کنیم
ولی ما انسانها بادقت به مورچه ها نگاه میکنیم و زندگی اونا و تلاششون برا مون جالب و مهم هستش پس زندگی مادی ما و تلاشمون هم واسه خدا مهم هستش آره خودت هم اشاره کرده بودی درسته ما مهم هستیم
 
من فکر میکنم که زمان یه پارامتری هستش که خدا تو عالم ما خلق کرده و شاید تو عالم دیگه ای زمان به این شکل نباشه ولی حالا که تو عالم و دنیای ما زمان به این حالت وجود داره پس مسیر ما و هدفمون برپایه زمان هستش یعنی ما در طول زمان مشخصی به هدف تعیین شده از طرف خدا خواهیم رسید که احتمالا این زمان بسیار زیاد خواهد بود و حالا چون تازه اول راهیم تو فکر میکنی که هیچ وقت هدف اصلی آفرینش رو درک نخواهیم کرد مثل بچه چند ساله ای هستیم که چشم دیدن داره ولی هیچ درکی از اطرافیانش نداره و واسه ما انسانها شاید حداقل هزاران سال زمان خواهد برد تا شاید گوشه ای از اساس خلقت رو بتونه درک کنه
که البته همون طور که گفتم این زمان هم یکی از خلقت های خداست و خدا هزاران سال منتظر نمیمونه که ببینه ما به کجا خواهیم رسید …

علی بویری پاسخ داده شده 5 سال قبل

سلام استاد. سال نو مبارک.
منظور من در مورد مرگ و نابودی مسئله ای هست که بعضی از انسانها فکر میکنن. زاد و ولد جزئی از طبیعت های مرموز دیگریست که در الان درموردش فکر نکردم. ولی بحث اصلی من درباره شخصیتو آزاده و احساسات ها فرد مجزاست. هدف برای کل بشر یک مسعله جداگانست و هدف برای هر فرد دوباره بحث دیگه که منظور من روی هدف فردی هست. من که درحال نوشتن این متنم اراده ای هستم با شخصتی که خودم ساختم و شما که الان دارید این متنو میخونید اراده ای هستید با شخصیتی کاملا متفاوت که خودتون اونو ساختید. شاید شما هدفتون این باشه که در زندگی زمینی خدمت به علم کوانتوم باشه تا در آینده بدرد بشر بخوره ولی یک نفر دیگه از این انسانها هدفش فقط گذران زندگی باشه. الان فرق زیادی بین شخصیت پدر من و من هست او یه شخصیت مذهبی و آروم داره ولی من کاملا دور از مذهبم و تنها شباهتمون به هم فقط شباهت ظاهریه. ولی یک حیوان یا حشره نسل در نسل همونی هستم که نسلای قلبشون بودن چرا که فقط حیوونن و اراده ندارند تا خودشون بهش شکل و شمایل بدن و متفاوت و مجزا باشن. حالا اگر هدف اصلی زمین پیشروی کل بشر به سمتو سوی خاصی باشه پس تکلیف کسایی که در گذشته بدنیا اومدنو ندونسته مردن چی میشه؟ یا تکلیف من که روزی خواهم مرد چی میشه؟ من الان یک اراده خاص خودم هستم و به این اطلاعات کم قانع نیستم اراده من اصل حقیقتو میطلبه ولی من یروزی قبل اینکه بشر متوجه حقیقت بشه میمیرم. ! ( با کاوش در علومو آزمایشگاه یا فضا همه بشر نمیتونن در یکزمان حقیقتو متوجه بشن و تنها یک یا چند نفر باهم به اصل حقیقت این زندگی میرسن.)
مسئله اینجاست استاد!؟! هر فردی از این انسانها جویای جواب این مسئله هستن. و کاری به اگاهی ادامه نسل بشر ندارن. دنبال کردن علم، هم برای بهتر شدن زندگی مادی انسان و هم ادامه نسل انسان برای بوجود اوردن اراده های نو و جدیدی که خودشون خودشونو میسازن و این هدفی نیست که خود بخود بوجود بیاد و اون طراح اصلی همه چیز رو برنامه ریزی و دقیق بنا کرده، اینجاست که باید به اهمیت اراده فردی پی برد. اصل کار اراده های اما هست.
– درمورد خدا و ما یا همون مثال مورچه ها من هم یه مثال برای شما میارم:
روی یک صفحه یک دایره بزرگ بکشید بعنوان نیروی برتر و یک دایره کوچک درون یک کادر بکشید به عنوان جهان مادی که درون فضا قرار دارد. و به آن فکر کنید. برای خلق جهان مادی به یک صفحه یا همان فضا نیاز داریم . پس سازنده بزرگ یا نیروی برتر یا همان خدا، برای بوجود آوردن جهان مادی به یک فضا نیاز داشت و اول فضا را خلق کرد بعد ماده را !؟!!!! حال اگر دقیق تر بنگرید میبینید که دایره بزرگ که همان نیروی برتر باشد خود درون کادر صفحه قرار دارد که یک فضای بزرگتر است و باید درون یک فضا باشد تا بتواند خارج از خود فضا و جهانی را خلق کند و خود نیازمند فضا بوده و اگر نیروی برتر خود به فضا معنا داده پس فضا را درون خود خلق کرده. هرچیزی که به فضا نیاز داشته باشد به دست نیروی برتری رسم شده است. حال دایره بزرگ را پاک کنید و دوباره بنگرید فضا و عالم ماده و غیر ماده و هرچه که هستو نیست همه درون اوست! چشهایتان را ببندید و دنیایی را در ذهنتان تصور کنید و بسازیدو به آن معنا ببخشید . تمام این عالمی که میبینید تنها تصوریست درون آن قدرتی که ما هیچ چیز از آن نمیدانیم. امواجی در حال گذر که برنامه نویسی شده اند که از اتمها گرفته تا ستارگانو سیاراتو منظومها و ذهن خلاق و کنجکاو و پر از احساسات انسان تا…… را طراحی کنند و زندگی و معنا ببخشند و همانطور که گفتیم مسلما اینکار بیهوده و بی هدف نیست.
در مورد زمان هم نطرمو بهتون میگم ولی ربطی به چیزی که گفتید نداره.
بنظر من زمان اصلا وجود خارجی نداره و فقط یک راه محاسبه و اشاره کردن به نقاط راه زندگیست. زمان در صورتی معنا پیدا میکنه که حرکت و تکاپو بوجود بیاد. سرعت ذهن ما و حرکت کردنمون بر روی سیاره ای که درحال حرکت هست رو در نظر بگیرید، زمین طبق ساعتی که انسان ساخته ۱۲ ساعت روز و ۱۲ ساعت شب هست. حالا سرعت و قدرت دریافت اطلاعات و تجلیل و برسی و پردازش ذهن انسان و حرکت کردن طبیعی بدنمون رو در نظر بگیرید. ما زمان رو ساختیم. آیا زمانی که بر ما میگذره با زمانی که بر یه مگس میگذره یکیست؟ واضحتر بگم یک روز برای فعالیت ما چقدر هست؟ حالا برای فعالیت یک مگس که همه جوره سرعتش از ما خیلی بیشتره چقدر دیر میگذره ؟! اگه من از شما بپرسم برای رفتن از بندرعباس به تهران چقدر زمان نیاز هست شما چی میگید؟ مسلما میگید بستگی داره با هواپیما باشه یا اتوبوس یا پیاده، درسته؟! اینجا بحث سرعت هست! سرعت در مکان. حالا بعضیا میگن سفر در زمان: فرض کنید در جهان هیچ چیز وجود نداره ناگهان یک نقطه در حال حرکت پدیدار میشود، حال نقطه شروع به حرکت میکند یک حرکت بدون توقف که پایانش نیز مشخص نیست. و ما هم جزئی بسیار ریز در جریان این نقطه هستیم. حالا نقطه فاصله زیادی رو طی کرده و امروز ما میخواهیم به گذشته برگردیم ما باید به کجای این جریان برگردیم؟ جایی که دیگر هیچ چیز نیست؟ یا میخواهیم به آینده برویم، به کجا؟ جایی که اصلا بوجود نیامده؟ زمان گذشته اشاره به خاطرات و آینده تنها یک برنامه ریزیست برای بوجود آوردن. اگر ما با هر سرعتی کم یا زیاد حرکت کنیم ولی در فضایی که هیچ چیز برای تخمین زدن نباشه نه سطحی نه جسمهای ایستاده ای که از کنارشان بگذریم نه اصطحکاک هوایی هیچ هیییییچ! شما بگوئید زمان معنایی دارد؟ اصلا چگونه بفهمیم داریم حرکت میکنیم یا فقط معلق ایستاده ایم؟

Nobody 5 سال قبل
  • “سلام استاد. سال نو مبارک.”

سلام سال نو شما هم مبارک البته نمیدونم اگه مخاطب لفض استاد که میگی منم که شرمنده من اطلاعات خاصی ندارم که استاد لقب بگیرم و فکرنکنم اصلا در این حوزه بسیار عجیب کسی بتونه خودشو استاد بدونه!

  • “هدف برای کل بشر یک مسعله جداگانست و هدف برای هر فرد دوباره بحث دیگه که منظور من روی هدف فردی هست”

همونطور که قبلا هم گفتم انسان یه موجود اجتماعی هستش و شما با وجود هدف های فردی که دارید به صورت خواسته یا ناخواسته روی هدف کلی بشر هم نقش دارید

  • “شاید شما هدفتون این باشه که در زندگی زمینی خدمت به علم کوانتوم باشه تا در آینده بدرد بشر بخوره ولی یک نفر دیگه از این انسانها هدفش فقط گذران زندگی باشه.”

خوب چه اونی که هدفش به قول شما خدمت به علم کوانتوم هست هم هدف فردی اون هست و چه اونی که فقط به گذران زندگی فکر میکنه باز روی هدف فردیش داره فکر میکنه! فکر کنم شما هنوز تفاوت هدف فردی و هدف کلی بشر رو متوجه نشدید گفتم که همه انسانها با هر حرفه ای که داشته باشن خواسته یا ناخواسته در مسیر کلی بشر سهیم هستن 

  • “الان فرق زیادی بین شخصیت پدر من و من هست”

مسلما اینطوره اگه نبود باید به یه چیزی شک میکردین! رفتار و احساس انسانها با دوره زندگی اونا شکل میگیره

  • “حالا اگر هدف اصلی زمین پیشروی کل بشر به سمتو سوی خاصی باشه پس تکلیف کسایی که در گذشته بدنیا اومدنو ندونسته مردن چی میشه؟ یا تکلیف من که روزی خواهم مرد چی میشه؟”

“خوشبخت کیست؟همان کسی که امروز را روز خود بداند و با خیال آسودهفریاد زند: ای فردا ، ای فردا هر چه توانی بکن، کوتاهی نکن چون امروز را گذراندم!” 
اینها جملاتی بود که سی سال قبل از میلاد مسیح توسط هوراس شاعر بزرگ رومی گفته ولی اونقدر بار مفهمومی بالایی داره که هنوز هم تازه به نظر میاد و در کتابهای روانشاسی امروزی بهش اشاره میشه !
اینو واسه این گفتم که متوجه بشی که هدف فردی انسانها به دوره زندگی اونها بستگی نداره اینکه چه زمانی به دنیا میان و میرن مهم نیست یه هدفی از درونت آغاز میشه و تو رو پیش میبره که اساس این هدف درونی واسه انسانها (فارغ از زمان تولدشان) یکسان هستش ولی بسته به دوران زندگی مسیرش شکل میگیره

  • “روی یک صفحه یک دایره بزرگ بکشید بعنوان نیروی برتر و یک دایره کوچک درون یک کادر بکشید به عنوان جهان مادی که درون فضا قرار دارد. و به آن فکر کنید…”

ببین دوست عزیز قبلا هم گفتم که تنها ابزار انسان واسه سنجش ابزار مقایسه هستش واگه این ابزار رو از انسان بگیری نمیتونه هیچ درکی از ساده ترین چیزها داشته باشه ما داخل یه فضا قرار داریم که ما اونو به صورت سه بعدی درک میکنیم هرچند ما میتونیم بعد چهارم وبیشتر از اون رو با پارامترهای جداگانه از خود فضا مثل فرض زمان به عنوان بعد چهارم فضا درنظر بگیریم ولی خود فضای سه بعدی رو نمیتونیم به صورت چهاربعدی تجسم کنیم دلیلش همون قدرت مقایسه انسان هستش مثل اینه که تو یه کفه ترازو وزنه های مختلف تا ۱۰ کیلو رو داریم که مسلما نمیتونیم اجسام بیشتر از ۱۰ کیلو رو بسنجیم لذا تو مثالت که محیط خارج از دایره ها رو نمیتونی تعریف کنی در دنیای ما هم نمیتونیم قبل از بیگ بنگ رو که لحظه شروع فضا و زمان هستش رو درک کنیم شاید روزی اونقدر درکمون از همین فضازمان گسترش پیدا کنه تا یه جوریایی قدرت مقایسه واسه خارج از عالم فعلی مون رو بدست بیاریم…

  • “بنظر من زمان اصلا وجود خارجی نداره و فقط یک راه محاسبه و اشاره کردن به نقاط راه زندگیست زمان در صورتی معنا پیدا میکنه که حرکت و تکاپو بوجود بیاد.”

همه چیز اطرافمون و خودمون ساختارمون وجودمون و کلا همه چی یه جورایی به زمان تنیده شده حالا تو چطور میگی زمان وجود خارجی نداره!! من متوجه نمیشم (راه حل یه مسئله حذف اون نیست)
این جملت “فقط یک راه محاسبه و اشاره کردن به نقاط راه زندگیست” منو یاد فیزیکدان قرن هجده نوزده که اسمش خاطرم نیست میندازه که میگفت “فیزیک دیگه به آخر خط رسیده وچیزی واسه کشف وجود نداره و دیگه تنها کار ما محاسبات و اندازه گیری دقیق و دقیقتر است!” با تعریف شما میگین زمان رو ما انسانها تو ذهنمون ساختیم که صدالبته غلطه وبه نظر من زمان یکی از مخلوقات خداست
اینکه زمان وقتی وجود داره که حرکت و تکاپو وجود داشته باشه جمله صحیحی نیست ولی میتونی اینجوری بگی که “ما زمان رو وقتی میتونیم درک کنیم که حرکت و تکاپو وجود داشته باشه ” ولی زمان محتاج حرکت نیست 

  • “آیا زمانی که بر ما میگذره با زمانی که بر یه مگس میگذره یکیست؟”

نه یکسان نیست ولی اگه بخوام یه مثال ساده بزنم ازت میپرسم سرعت نسل اول کامپیوتر IBM با سرعت گوشی شما یکسان هست جواب منفی ست ولی معنیش اینه که در اینجا زمان نغض شد؟! مسلما نه سرعت تشخیص ما انسانها با عقابها و مگس ها و وال ها متفاوت هست که از ساختار بیولوژیکی بدنشون و نحوه تکامل اونها نشعت میگیره و نمیشه این رو به عنوان نغض زمان استدلال کرد

  • “اگر ما با هر سرعتی کم یا زیاد حرکت کنیم ولی در فضایی که هیچ چیز برای تخمین زدن نباشه نه سطحی نه جسمهای ایستاده ای که از کنارشان بگذریم نه اصطحکاک هوایی هیچ هیییییچ! شما بگوئید زمان معنایی دارد؟ “

بله معنا دارد شما اگه در یک فضای خلاء بدون هیچ نور و حسی هم قرار داشته باشین ساده ترینش اینه که میتونین تپش قلبتون رو حس کنین گذشته از اون حرکت الکترونهای دور میلیاردها میلیارد اتم بدنتون از چیه ؟ پس زمان معنا دارد شاید من و شما نمیتونیم درکش کنیم ولی وجود دارد پس معنا دارد 
 
توی سوالاتتون خیلی حس کنجکاوی رو میبینم و بهت توصیه میکنم این حس رو تا میتونین مصرف کنین و هدرش ندین اما میتونی جواب روشنی واسه بیشتر سوالاتت رو با خوندن چند کتاب مفید در مورد عالم هستی به زبان ساده و یا چند مستند خوب بدست بیاری
موفق باشید

علی بویری پاسخ داده شده 5 سال قبل

شما در مورد زمان درست میگفتین. من تا حالا خوب بهش فکر نکرده بودم و همه فکرمو روی هدف از خلق اراده گذاشته بودم. درمورد زمان الان که فکر میکنم زمان یک بعده که قبل از بعد ماده بوجود اومده اگه بعد زمان نباشه شروع یا استارتی برای حرکت اولین ذرات تشکیل دهنده ماده بوجود نمیاد.

علی بویری پاسخ داده شده 5 سال قبل

Nobody یعنی هیچکس یا آدم گمنامو بی اهمیت . چرا این اسمو میزنی؟

Aman 3 سال قبل

نسان ظرف یا قالبی برای جلوه های بی شمار حقیقتی واحد است .
حقیقتی با پیچیدگیهای غیرقابل وصف یا درک و ادراک اما در عین حال بی اندازه بسیط یا بدیهی و ملموس . انسان مبتدی در پرتو ظروف انسانی متعالی و رشد یافته طی طریق می نماید . انسان رشد یافته منشور تمام نمای آن حقیقت پایدار و نامتناهی است .بشر که غالبا عموم اجساد ، قوالب و کمیتهای ظاهری را دارا می باشد فقط نمادی از آن حقیقت را به یدک می کشد ولی باطل حقیقی و قشری خالی از حقیقت است . عشق آمدنی بود نه آموختنی …

علی بویری پاسخ داده شده 3 سال قبل

گفتگوی گذشته: “هدف برای کل بشر یک مسعله جداگانست و هدف برای هر فرد دوباره بحث دیگه که منظور من روی هدف فردی هست”
همونطور که قبلا هم گفتم انسان یه موجود اجتماعی هستش و شما با وجود هدف های فردی که دارید به صورت خواسته یا ناخواسته روی هدف کلی بشر هم نقش دارید

“شاید شما هدفتون این باشه که در زندگی زمینی خدمت به علم کوانتوم باشه تا در آینده بدرد بشر بخوره ولی یک نفر دیگه از این انسانها هدفش فقط گذران زندگی باشه.”
خوب چه اونی که هدفش به قول شما خدمت به علم کوانتوم هست هم هدف فردی اون هست و چه اونی که فقط به گذران زندگی فکر میکنه باز روی هدف فردیش داره فکر میکنه! فکر کنم شما هنوز تفاوت هدف فردی و هدف کلی بشر رو متوجه نشدید گفتم که همه انسانها با هر حرفه ای که داشته باشن خواسته یا ناخواسته در مسیر کلی بشر سهیم هستن
* سوال جدید؟
بعد از اینکه من یا شما بمیریم بشر همچنان هدفش رو دنبال میکنه بر روی این کره خاکی یا کارات دیگر ولی؛
بعد از مرگ هدف فردی من و شما که پی بردن به فلسفه خلقتمون و یا هر چیز دیگه ای که میخواهیم بدانیم یا ببینیم هست چی میشه؟

علی بویری 3 سال قبل

سلام بر مورد مقاله آگاهی الکترونها بنظر من بله دارای آگاهی هست.  نیروی برتر یا همان خدا که این دنیارو طراحی کرده قدرتیو ساخت که ما به اون موج میگیم. موج هم دارای فهم و شعور و آگاهیست و به نظر من ذاتا مملو از اطلاعات بیشماریست که به گونه ای در برنامه نویسی پیشین آن داره ها و اطلاعات بیشماری را دارا شده. و از قبل برای ساخت عالم ماده و هرچه لازمه زندگی هستو نیست برنامه نویسی شده است و همانند ما دارای اختیار هم میباشد. ولی اختیاری که به او داده اند تنها در انتخاب و اجرای برنامه ها و هدف داده شده در مکانو زمانیست که خود تعیین میکند .
 قدرت برتر قدرتی منحصر بفرد و قدرتمند تر و کاملتر از موج نیز طراحی کرده که خود ما هستیم! ولی با این تفاوت که موج ذاتا مملو از اطلاعات از پیش تعریف شده هست ولی ذهن یا همان روح انسان خالی از اطلاعات است و هیچ فرم خاصی ندارد و با زندگی کردن در کرات و سیاراتو جهان ماده باید اطلاعات را از محیط زندگی دریافت و شکلو شخصیت خمیر گونه و هدف زندگی خود را بسازد. 

محمود 3 سال قبل

سلام.گرچه خیلی وقته که از اخرین نوشتۀ این پرسش و پاسخ گذشته و شاید خودِ سوال کننده ؛ دیگه دنبال سوال نباشه. نمیدونم چرا کسی از دانشمندان و جویندگان؛ به خاطر پارادوکسهایی که در مفهوم فضا و زمان هست ؛ مخصوصا پارادوکسهایِ حدیِ اون؛ فکر نمیکنن که شاید؛ وجود ؛بودن؛ بودنِ حقیقی ؛ بدونِ زمان و مکان باشه. فرض ما این هست که ؛هر چیزی که در چهار چوب فضا زمان باشه ؛”هست”. یعنی با مترو معیاری میخواهیم بودن رو اندازه بگیریم که خودش مبهم هستش. من به این نتیجه رسیدم. بودنِ حقیقی؛بدونِ زمان و مکان هست. نمیتونیم بودنِ بی زمان و بی مکان رو تصور کنیم. ولی میتونیم بفهمیم که این بودن؛ نمیتونه ۲تا باشه و “واحد” هستش. نپرسین پس ما کجاییم؟ چی هستیم؟  ارتباط ما اون چیه ؟ قدری باید فکر کنین تا با مثال و مقایسه بتونین رابطه ما با اون” بودن” رو حدس بزنیم.