درباره مفهوم زمان

مجید 4 سال قبل

اگر فرض کنیم که جهان به یکباره هست و محدودیت های ما به عنوان انسان قادر به درک همه حیات به یکباره نیست ( یعنی حیات پیشاپیش و به تمامی وجود دارد) آنگاه آیا می توانیم فرض کنیم که اساسا زمان صرفا ابهام ما در درک هستی است و واقعیت ندارد؟

امیررضا اعترافی پاسخ داده شده 4 سال قبل

سلام،یک سوال چه میشد اگر زمان گرمایی بود که فضازمان بیانگر دمای آن باشد؟به عبارتی زمانی که ما میشناسیم نه توهم بلکه نسبیتی از انچه عامل مربوط به زمان در حوزه فضا اعمال میکند باشد؟یعنی هر چیزی که زمان آنرا تغییری در هر واحدی دهد نشانگر زمان باشد،یعنی تغییرات هندسه فضا،فرکانس یک موج،تغییرات وتبدیلات انرژی،تعداد نوسانات هر چیزی و…همگی بیانگر ترجمه اثر عامل زمان برآنها باشند؟یعنی تغییرات به طور مطلق بیانگر اثر زمان نه خود آن باشد که ما آنرا به صورت زمان درک میکنیم؟من اطلاعات چندانی از نظریه اطلاعات ونظریات ریسمانی وتناقض های نسبیتی وکوانتومی ندارم،حتی کاملا نمیدانم چیزی که به ان برین میگویند چیست،فقط تصوری که از جهان پیدا کرده ام را با وجود احتمال غلط بودن آن با شما در میان میگذارم: تصور کنید چه میشد اگر کل هستی لایه لایه بود و درعین حال خود تکرار شونده،راحت بگویم در حد الکترونی ما لایه هایی از انرژی داریم که الکترون با گذر از اخرین انها تقریبا وارد بعد ماکروسکوپیک میشود،حال اگر همین الکترون به سرعت های بالا یا گرانش های بالا برسد وارد بعد ابر فضا میشود،به عبارتی الکترون خارج شده از اتم وبعد کوانتومی عملا اطلاعات خود را در فضای اولیه خود متناسب با نوع قوانین آن ذخیره کرده است ودسته ای ازخواصش که خارج از آن بعد قرار میگیرد بخشی یاهمه خواص الکترون در هسته است که متناسب با قوانین بعد ماکروسکوپیک ترجمه میشود ودر آن میماند،به همین صورت تا سیاه چاله ها که درآن نیز اطلاعات فضایی الکترون در افق رویداد ثبت میگردد والکترون در صورت گذار وارد بعد ابر فضا میشود واطلاعاتش به تناسب ان ترجمه میشود،یعنی فرض کنید بعد کوانتوم بعدی است که چندین حالت تاثیری ریسمانی دران وجود دارد وبعد ماکروسکوپیک بعدی است که حالات تاثیری ریسمانی متفاوت تری با آن دارد،به این صورت که هرچه شی به آستانه بعد پایین وزمینه بعد بالا تر در رفتار برسد خواص بعد پایین را به صورت تدریجی از دست داده وخواص بعدفوقانی را میابد ودر لحظه گذار مصدار اطلاعاتش در کل ثابت میماند(شاید) ولی در هردو بعد ثبت میشود تا در صورت بازگشت به بعد پایین رفتار خودرا حفظ کند،اگر هر بعد را حوزه ای درنظر بگیریم که درآن تاثیرات ریسمانی متقابل تعریف کننده آن حوزه یا بعد هستند(همان برین)وعامل گذار وترجمه اطلاعات را ریسمان یا اثر ریسمانی مشترک بین دو حوزه بدانیم(دروازه)در اینصورت تا زمانی که اثر مشترک به اثر نهایی تبدیل شود دارای بعد خواهیم بود(شاید منظورم این است که ریسمانها ابعاد را میسازند وریسمان ها را ریسمان های مشترک وریسمان های مشترک را ریسمان بنیادی که در پایین ترین وبالاترین بعد به یک دیده میشود وعملا بالاترین بعد پایین ترین بعد یکی میشود!)اگر فرض کنیم بدون تاثیر پذیری ریسمان های حوزه های بالاتر یا پایین تر گذار انجام نمی شود میتوانیم بگوییم اگر در بعد ماکروسکوپیک گذار به بعدی انجام نشود عملا این بعد خود تکرار شونده وبدون آستانه خواهد بود؟دراین صورت کل اطلاعات از وجودیت زمان در کل این مجموعه حوزه ها وپل ها که ابتدا وانتهایش یکی است وجود دارد ولی در هر حوزه به گونه ای ترجمه میگردد که متناسب با اطلاعات وقوانین آن حوزه باشد؟یعنی ممکن است بعد زیر کوانتوم یا چه میدانم مثلا انرژی زمان وجود داشته باشد؟…۲ سوال غیر مرتبط هم دارم،۱_چرا الزاما فضا درهمه جهات باید به یک شکل گسترش یابد؟_۲_نظریه ای که بیان میکند گرانش جرم دارد واز نظر ریاضی تایید شده تا چه اندازه درست ویا قابل تامیم است؟اصلا این امر صحت دارد؟

5 پاسخ
محمد 4 سال قبل

در فلسفه ملا صدرا زمان خود دارای روحی به نام دهر است. زمان صرفا توهمی از حرکت است .چون ما در زمین زندگی میکنیم و به دور خورشید حرکت می کنیم این گردش و حرکت خود به منزله زمان تلقی می گردد و اگر ما در سیاره دیگری زندگی می کردیم زمان متفاوتی داشتیم. از طرف دیرگر چون مطابق حرکت جوهری کل عالم در حرکت و تکاپوست دهر بعنوان روح زمان بعنوان تقدم و تاخر تجلی و نمود دارد نه بعنوان تعریف عام از زمان مثلا طبق دهر می گوییم سیاره a قبل از سیاره b بوجود آمد حال این تجلی وقتی در زمان نمود پیدا میکند تعارف متفاوتی پیدا میکند مثلا میتوانیم بگوییم سیاره a بر حسب زمان زمینی ۱۰۰۰ سال قبل از سیاره b بوجود امد اما مثلا بر حسب زمان نپتونی ۱۰۰روز .لذا زمان صرفا توهم ما از حرکت در بستر مکان است

Ebrahim پاسخ داده شده 4 سال قبل

زمان : چند نوع زمان مختلف داریم به شرح زیر: زمان ازل برابر با طول عمر جهان های معنوی میباشد. زمان ابد برابر با طول عمر جهان های مادی است. بیزمانی عبارت است از حالتی که هنوز به جهان های معنوی تبدیل نشده باشد و آن حالت بخشی از وجود خداوند است که از یک طرف به آخرین لایه جهان معنوی وصل است و از طرف دیگر لایتنهای است و سرنوشت دیگه ندارد جز نزول و یا تبدیل شدن به جهان های معنوی. خود خداوند ( البته خداوند واقعی و علمی و نه خداوند دینی ) از سه بخش بزرگ تشکیل گردیده است. بخش درونی مجموعه جهان های مادی میباشد و بخش میانی مجموعه جهان معنوی و بخش بیرونی همان حالت بیزمانی و بیمکانی است که در انتظار نزول به سر میبرند. این سه بخش خود از دو بخش کلی خلق شده اند، یکی نسبی و دیگری مطلق. هر جهانی چه مادی و چه معنوی دارای یک فضای سه بعدی و یک بعد زمانی می باشد که دو بعد عرض و طول سطح و یا محیط مطلق را میسازند و بعد عمق فضای خالی را تشکیل میدهد. بعد زمانی این فضای سه بعدی ازل و ابد می‌باشند ( اولی طول عمر جهان های معنوی و دومی طول عمر جهان های مادی ). در فضای خالی جهان ها توسط دو نوع مختصات چهار بعدی به نام زمانمکان و بیزمانی بیمکانی پر گردیده که مسالح و ابزار های ساختاری را ارائه میدهند. لازم به توجه است که مفاهیم بیزمانی- بیمکانی به معنای نبودن زمان و مکان نیستند بلکه دوقلو و یا همزاد زمانمکان معمولی بوده و از لحاظ قدر و اندازه با آنها برابر و مساوی اما دارای گوهری متضاد با آنها. طول و عرض و عمق این دو مختصات برابر با طول پلانک و زمان پلانک میباشند. این ابعاد همان تار ها یا ریسمان ها در نظریه های ریسمان می باشند با این تفاوت که نظریه پردازان تئوری های ریسمان هنوز به مختصات دو ( مختصات بیزمانی – بیمکانی ) پی نبرده اند. این هشت بعد میتوانند بشکل دوتایی یک نوسانگر دوقطبی بسازند. این همزاد ها بر اساس اصل فلسفی وحدت ضدین زمانی که به هم برسند، همدیگر را مثل ذره و ضد ذره یا ماده و ضد ماده متقابلا منهدم نمیکنند بلکه با هم به نوسان در می آیند و اندازه نوسان آنها برابر با معکوس زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان ۴۳ بار در ثانیه خواهد بود. این نوسانگر ها را می توان گراویتون نامید. از تراکم این دو قطبی ها ذرات ماده و نور ایجاد شده اند. بنابراین ریشه و علت و عامل جاذبه در طبیعت و کیهان و حرکات طبیعی نیرو نیوتون و انحنای زمانمکان انشتین نمی باشد بلکه ریزش جرم و انرژی از ارتفاع به عمق و آنهم با سرعتی شتابدار ( مثل سقوط آزاد ) . نتیجه اینکه عمر ما و همه موجودات زنده در طول زمان ابد سپری میشود و نه زمانمکان و بیزمانی بیمکانی، زیرا این ها به جرم و انرژی تبدیل شده اند. بنا بر این بطور کلی جهان های معنوی و مادی از لحاظ فیزیکی هر کدام دارای ۱۲ بعد می باشند. یک فضای چهار بعدی که سه بعد آن نقش ظرف را بازی میکند و بعد زمانی آن نقش گذران عمر را به عهده دارد و ۸ بعد مکانی زمانی و بیزمانی بیمکانی که نقش مسالح و ابزار های ساختاری و تغذیه ای مثل جرم و انرژی. ابعاد غیر مادی جهان های معنوی و مادی توسط علم فیزیک بررسی نمی شوند.

تابان 4 سال قبل

سلام محمد
نیوتن دانشمند ریاضی فیزیک و لایبنیتز فیلسوف آلمانی هر کدام مستقل از دیگری در خیلات خود مفاهیم ‌کلی زمان و مکان را به کوچکترین اجزاء تقسیم نمودند، اما مقادیر عددی این واحد های بینهایت کوچک را که به زبان انگلیسی اینفینیتی اسمال نامیده میشوند، نتوانستند محاسبه نمایند، لذا به آن ها لقب دلتا ( یکی از حروف الفبای زبان یونانی ) دادند و با کمک آن روش محاسبات اینتگرال و دیفرنسیال را ایجاد کردند که امروزه کاربرد وسیعی در علم و صنعت دارند. فکر فلسفی و حکمی خالی نمی تواند کاربرد عملی در زندگی انسان داشته باشد.به عنوان مثال از حرکت جوهری ملاصدرا به چه چیزی دست خواهیم یافت؟ ارسطو به علت ساکن محرک و معلول متحرک باور داشت و صدرا آن علت ساکن را به حرکت جوهری تبدیل کرد. ماهیت و اصالت جوهر چیست؟ آیا منظور صدرا از جوهر خود خداوند می باشد؟ این سوالات را امروزه میتوانیم کاربردی تر مطرح نمائیم، مثلا سوال کنیم که آیا طبیعت دارای یک روش محاسباتی  طبیعی اینتگرال و دیفرنسیال می باشد که بطور خودکار عمل میکند؟ و آنگاه در جستجوی یک مکانیزیم باشیم که این که عامل این خودکاری باشد. این محاسبات عبارت اند از جمع و ترکیب اجزاء به کل و تفریق و تجزیه کل به اجزاء. در این باره ادیبان هم نظر پردازی نموده اند : قطره قطره جمع گردد و آنگهی دریا شود و معکوس آن : قطره قطره بخار شود و آنگهی کف دریا خشک گردد. در این جمع و تفریق و یا ترکیب و تجزیه تابش نور خورشید و گرما علت و محرک اصلی هستند و میدان الکتریکی پیرامون اتم های هیدروژن و اکسیژن ابزار ترکیب و تجزیه. طوریکه میدانیم اعداد و نقاط ریاضی دارای استعداد خود حرکتی ندارند، به عنوان مثال دو تا ” یک ” نمیتوانند خود به خود جمع شوند و به عدد ( دو ) تبدیل شوند، همچنین دو نقطه ریاضی نمی توانند خود به خود در کنار هم قرار گیرند و کوتاه ترین خط ریاضی را بسازند. این حرکات در واحد های بنیادی علم حساب و هندسه توسط انسان به کمک آگاهی و پرورش آگاهی صورت میگیرد. اشکال هندسی از ترکیب آجرهای بنیادی به نام نقاط ریاضی و اعداد از جمع آجرهای بنیادی یک و صفر  به وسیله روح یا آگاهی انسان تولید می شوند، لذا این واحد ها ابزار روح میباشند. در عوض نقاط فیزیکی از قبیل ذرات اتمی و زیر اتمی به عنوان آجر های بنیادی ساختار ها و قالب ها و نظم های مادی زنده و غیر زنده به علت داشتن خاصیت جاذبه جرمی و جذب و دفع الکتریکی و مغناطیسی دارای استعداد جمع و ترکیب با هم و تفریق و جدائی از هم را دارند، اما درست همانند اعداد و نقاط ریاضی از خاصیت خود حرکتی بر خوردار نیستند. گاهی اوقات از خود می پرسیم که این همه موجود زنده و غیر زنده، این همه کثرت فرم، قالب و نظم چطور به وجود می آیند، آیا خود طبیعت دارای یک آگاهی معمارانه میباشد که دائم و بطور خستگی ناپذیری این محاسبات ریاضی فیزیک را انجام میدهد و کاربرد آنرا در قالب بنا به فعلیت در می آورد، یا اینکه این کثرت ها چاپ یا کپی الگوهای ثابت و جادوانه از پیش تعیین شده می باشند. گویا میدان جاذبه به تنهایی نقش بنا را ایفا میکند و ذرات بنیادی ابزار و مسالح و جاذبه های جرمی و جذب و دفع الکترومغناطیسی ملات بنایی را ارائه میدهند و فشار و دما هم راههای اضافی پیوند و جدائی. 
تا اینکه فیزیکدان آلمانی به نام پلانک موفق شد با استفاده از ثابت جاذبه و ثابت سرعت نور و ثابت خود او به نام ثابت پلانک آن واحد های بسیار ریز طولی و زمانی نیوتونی و لایبنیتزی را محاسبه و مقدار عددی آن ها تعیین نماید. طبق این محاسبه کوتاه ترین واحد طول فیزیکی برابر با ۱۰ بتوان منهای ۳۵ متر بوده و کوتاه ترین لحظه زمان فیزیکی برابر با ۱۰ به توان منهای ۴۳ ثانیه. این محاسبات در ذهن ما به عنوان شنونده این واقعیت را القاء مینماید که زمان و مکان پیوسته نیستند بلکه گسسته یا ذرات تشکیل شده اند. مکان پلانک را میتوان از طریق محاسبه حجم کره با قطر طول پلانک محاسبه و مقدار عددی آنرا تعیین نمود. از طرف دیگر این محسبات به خواننده و علاقه مند به درک این مفاهیم نمی تواند نشان دهد که فاصله های خالی بین این ذرات چه ماهیت و اصالتی دارند و اندازه آنها چقدر است. در اینجا من خیلات شخصی خودم را به اطلاع می رسانم و چون آزمایش این نظریه خیالی غیر ممکن است، لذا در قالب صِوَر خیالی هم باقی خواهد ماند. من خودم در صدد دست یابی به ریشه حرکت در طبیعت هستم. هگل فیلسوف آلمانی در اثر معروف و مهم فلسفی خود به نام علم منطق ریشه غایی حرکت را در آمیزش و تبدیل مفاهیم فلسفی هستی و نیستی محض به عنوان ضدین  از طریق فعل ” شدن ” که این خود یک مفهوم منطقی و زبانی است، می بیند و آنهم شاید متاثر از باور دینی خلقت و آفرینش عالم مادی توسط خداوند و صدور امر ” بشو ” .
من بر این باورم که فاصله خالی بین ذرات زمان ، ذرات بی زمانی اند و مقدار عددی آن ها هم برابر با زمان پلانک می باشد. این دو ذره بنیادی دو قطب و یا دو جنبه متضاد یک واحد اند که با سرعتی ثابت در سر جای خود به همدیگر تبدیل می شوند و یک نوسان بنیادی را ایجاد می کنند که مقدار آن برابر با معکوس زمان پلانک می باشد که برابر خواهد بود با ۱۰ بتوان ۴۳ بار در ثانیه یا هِرتز. 
فاصله خالی بین طول های های پلانک هم به این ترتیب چیزی غیر از بیمکانی نیستند و اندازه آنها برابر با طول پلانک میباشد و با در نظر گرفتن عمق و عرض، مکان و بیمکانی دو قطب متضاد یک نوسانگر را تشکیل میدهند که به همان سرعت در سر جای خود به هم تبدیل می شوند. این تبدیل بصورت انقباض و انبساط صورت میگیرد و دو قلوهای ” زمان و بیزمانی ” در درون نوسان گر”  مکان و بیمکانی ” قرار داشته و در طول قطر در سه بعد در نوسان اند. ذره بی زمانی روی ذره بیمکانی و ذره زمانی روی ذره مکانی. طبق خیالات من این فرکانس بنیادی ریشه حرکت در ژرفای طبیعت می باشد.
اگر به نظریه گرانش کوانتایی حلقه یا لوپ نگاهی بیندازیم در آنجا سعی میشود که ماهیت و اصالت جرم و انرژی ذرات بنیادی را از بافت تار و پود های زمان مکان استخراج نمایند.آرزوی انشتاین بعد از ارائه دادن تئوری نسبیت خاص و عام این بود که با یک فرمول ساده ریاضی هم ارز بودن مفاهیم زمانمکان و انرژی و جرم را به اثبات برساند و یک ثابت طبیعی جدید کشف نماید که نسبت بین آن ها را تعیین کند. مثلا چقدر زمانمکان برابر است با چقدر انرژی و جرم.طوریکه اطلاع داریم این آرزو در قید حیات بر آورده نشد و سعی و کوشش پژوهشگران این است که این آرزو را از طریق ادغام میدان جاذبه با میدان الکترو مغناطیس بر آورند. اما پژوهشگران غافلند از راه انشتاین که چطور مفهوم نیرو را از میدان جاذبه بیرون کرد. در میدان های جذب و دفع الکترو مغناطیس نیروی کلمب حاکم است و نه فرمول های ماکسول. بنابر این باید اول ماهیت و اصالت بار الکتریکی و مغناطیسی تعیین گردد، که آیا این بار ها با خمیدگی زمانمکان اطراف اجرام بنیادی یکی اند و یا دو چیز مختلف.
آرزوی انشتاین در عمل بر آورده شده است، اما از لحاظ ریاضی و تئوری بر آوردن این آرزو هنوز فرمول بندی نشده است. سیاه چال چیزی نیستند غیر از زمانمکان واقعی. جرم و انرژی که جذب سیاه چال میشود بلافاصله به زمانمکان تبدیل میگردد. این عمل معکوس پذیر است به این معنا که سیاه چال می تواند دو باره به انرژی و جرم تبدیل شود. 

مرتضی 4 سال قبل

سلام تابان
مبحثی که ارائه فرمودید بسیار جذاب بود. فقط یک سؤال داشتم در رابطه با نظر جنابعالی در مورد بیمکانی، شما فاصله ی خالی بین طول های پلانک را چگونه تصور می کنید؟ آیا طول پلانک بصورت یک هندسه ی دایره ای شکل در نظر میگیرید که با در کنار هم قرار گرفتن این دایره های کوچک، فضای خالی موجود بین آنها را بیمکانی مینامید؟ و اینکه در رابطه با بیزمانی، آیا منظور جنابعالی فاصله ی بین کوتاهترین لحظه ی زمان فیزیکی ست؟ و این فاصله ی بین زمانی را چگونه توجیه میکنید؟

محمد پاسخ داده شده 4 سال قبل

درود برشما- از حسن نظر و دقت شما سپاسگذاری مینمایم- در خصوص فرمایش شما که فرمودید :فکر فلسفی و حکمی خالی نمی تواند کاربرد عملی در زندگی انسان داشته باشد باید عرض کنم که چرا فیزیکدانان ما به سمت فیزیک کوانتومی رفتند؟ یک دلیل بزرگ آن این بود که فیزیک جوابگوی تمام سوالات بشری نبود لذا فیزیک کوانتومی بعنوان پایه ای برای فیزیکی که در تمامی جهات و بخصوص جهانهای موازی صدق کند پایه گذاری شد.اینکه فرمودید سوالات را امروزه میتوانیم کاربردی تر مطرح نمائیم هم به نظر بنده به همین نحو است چرا که انسان موجودی لایتنهاه است و وجود ما صرفا محدود به این جهان نیست و ما در جهانهای مختلفی حضور داریم. فلسفه به دنبال یافتن این گونه مسایل است هرچند برجی مسایل بصورت شهودی ادراک میشوند و اصلا قابل بیان در قالب لفظ نیستند.بعوان مثال در رمان پختستان ادوین ابوت Flatland: A Romance of Many Dimensions l راوی داستان یعنی مربع که یک موجود دوبعدی است ادراکی از جهان سه بعدی ندارد و کره را بصورت دایره و نقطه می بیند. علم فلسفه و در نهایت آن عرفان به دنبال کسب یک شهود همه جانبه از عالم هستی می باشد. بحث جوهر هم به همین نحو است و از این رو فارابی می فرماید ما حسّ جوهریاب در خارج نداریم لذا ادراک صحیح مفاهیمی نظیر جوهر منوط به شهود است. ذهن ما قادر به ادراک موجود مجرد نیست و همه چیز را در قالب زمان و مکان میبیند درحالیکه خداوند را خالق میدانیم یعنی خالق مکان نه موجودی در ظرف مکان همچنین جوهر را

محمد 4 سال قبل

سلام تابان درود برشما- از حسن نظر و دقت شما سپاسگذاری مینمایم- در خصوص فرمایش شما که فرمودید :فکر فلسفی و حکمی خالی نمی تواند کاربرد عملی در زندگی انسان داشته باشد باید عرض کنم که چرا فیزیکدانان ما به سمت فیزیک کوانتومی رفتند؟ یک دلیل بزرگ آن این بود که فیزیک جوابگوی تمام سوالات بشری نبود لذا فیزیک کوانتومی بعنوان پایه ای برای فیزیکی که در تمامی جهات و بخصوص جهانهای موازی صدق کند پایه گذاری شد.اینکه فرمودید سوالات را امروزه میتوانیم کاربردی تر مطرح نمائیم هم به نظر بنده به همین نحو است چرا که انسان موجودی لایتنهاه است و وجود ما صرفا محدود به این جهان نیست و ما در جهانهای مختلفی حضور داریم. فلسفه به دنبال یافتن این گونه مسایل است هرچند برجی مسایل بصورت شهودی ادراک میشوند و اصلا قابل بیان در قالب لفظ نیستند.بعوان مثال در رمان پختستان ادوین ابوت Flatland: A Romance of Many Dimensions l راوی داستان یعنی مربع که یک موجود دوبعدی است ادراکی از جهان سه بعدی ندارد و کره را بصورت دایره و نقطه می بیند. علم فلسفه و در نهایت آن عرفان به دنبال کسب یک شهود همه جانبه از عالم هستی می باشد. بحث جوهر هم به همین نحو است و از این رو فارابی می فرماید ما حسّ جوهریاب در خارج نداریم لذا ادراک صحیح مفاهیمی نظیر جوهر منوط به شهود است. ذهن ما قادر به ادراک موجود مجرد نیست و همه چیز را در قالب زمان و مکان میبیند درحالیکه خداوند را خالق میدانیم یعنی خالق مکان نه موجودی در ظرف مکان همچنین جوهر را

تابان 4 سال قبل

سلام مرتضی، 
بجای اندیشیدن به فواصل خالی بین ذرات زمان و ذرات طول پلانک میتوان افق تخیلات را به شرح زیر گسترش داد:
طبق مدل استاندارد ذرات بنیادی ماده موجود در طبیعت و کیهان از ذرات بسیار ریزی به نام کوارک ایجاد شده است. خود کوارک ها هم شش نوع می باشند که هر دو تا از آنها یک نسل را تشکیل می دهند و نسل اول دو کوارک پایدار و سبک به نام بلا و پایین میباشند و با ترکیب های سه تایی، ذرات درون هسته اتم ها را ساخته اند. اما نظریه پردازان ریسمان و حلقه بر این باورند که خود کوارک ها و حتا ذرات حامل نیرو ها از تار های بسیار ریزی با طول و زمان پلانک تشگیل گردیده اند. در این نظریه ها مسایل بنیادی وجود دارد که هنوز حل نگردیده اند. این تار ها گویا در حال ارتعاش به سر می برند و ذرات بنیادی مدل استاندارد حاصل این ارتعاشات می باشند. در این جا سوالی که پیش می آید این است که پس از تولید ذرات آیا تار ها محو میشوند و یا به ارتعاش خود ادامه میدهند ؟ اگر پس از تولید ذرات به ارتعاش خود ادامه دهند، آنگاه ذرات بیشتری تولید میشوند و این عمل منافی اصل بقای جرم و انرژی میباشد. اگر پس از تولید محوشوند نشانه آن است که مجموعه ای از آن تار ها دور هم متراکم شده و به ذرات تبدیل شده اند و دیگر وجود خارجی ندارند. در این نظریه ها اصلی وجود دارد که به اَبَر تقارن یا تقارن بزرگ ( سوپر سیمتری ) معروف است که از مدل استاندارد اقتباس گردیده است. در مدل استاندارد هر ذره ای دارای یک ضد ذره می باشد و زمانی که این دو کمیت متضاد به برسند همدیگر را نابود کرده و به اشعه یا انرژی تبدیل میشوند. از آنجاییکه ماده موجود در طبیعت در مقابل چشمان مان پایدار به نظر میرسد، لذا ضد ذرات در طبیعت یافت نمی شوند و فقط در آزمایشگاه در انرژی های بالا قابل تولید اند که دارای عمری بسیار کوتاه بوده و سپس با جفت متضاد خود محو میشوند. اما نطریه ریسمان در مورد اصل تقارن بزرگ تاکنون تصویر روشنی ارائه نداده است. لذا از خود میپرسیم که ابر تقارن ریسمان به چه معنا ؟
برای پاسخگویی به این سوال میتوان بطور معقول و منطقی در افق های دور دست خیال تصور نمود که ذره زمان دارای تقارن بزرگ خود می باشد. به این معنا که ذره زمان به همراه خود یک همزاد یا دوقلوی طبیعی را حمل میکند که از لحاظ مقدار برابر با زمان پلانک بوده اما دارای یک گوهر و یا جوهر متضاد با ذره زمان. این همزاد را میتوان تار بی زمانی نامید. برخلاف ذره- ضد ذره ، این دوقلو همدیگر را نابود نمیکنند بلکه پس از رسیدن به همدیگر، خود به خود به نوسان در می آیند. فرکانس این نوسان برابر با ۱۰ بتوان ۴۳ بار در ثانیه خواهد بود. این فرکانس همراه با انرژی سر سام آوری است که اگر بخواهیم آنرا در آزمایشگاه تولید کنیم به یک شتاب دهنده نیاز خواهیم داشت که حد اقل به اندازه کره زمین بزرگ باشد. در نظریه های چند گانه ریسمان و ابر ریسمان نیمی از این  دوقلوها از قلم افتاده یا به هنوز وارد حیطه خیالات تئوری سازان نشده است. لذا ریسمان های باز و بسته  آنان انرژی های ارتعاشی خود را از عالم غیب دریافت میکنند، در عوض تار های ما انرژی ارتعاشی خود را راه دیالکتیکی  طبیعی تبدیل ضدین به هم دریافت میکنند و نیازمند همیاری عالم غیب نیستند. این روند در مورد ابعاد سه گانه مکان هم صادق می باشد. هر کدام از این سه بعد دارای ابر تقارن خاص خود میباشند که اندازه آنها برابر با طول پلانک بوده اما دارای گوهری متضاد. نام این همزاد ها را تار های بیمکانی میمانیم. بنابر این مفاهیم بیزمانی و بیمکانی که ادیان آنها را از صفات خداوند می پندارند، به معنای عدم وجود زمان و مکان نیست، بلکه شبیه ابعد چهار گانه زمان و مکان مترادف، کمیت های عینی، واقعی و طبیعی اند و قدر و اندازه هر کدام از آنها برابر با طول و زمان پلانک بوده اما دارای گوهری متضاد با دو قلو های خود. بنابراین این هشت بعد که دو تایی روی هم قرار میگیرند، چهار تا دوقطبی نوسانگر بنیادی ایجاد میکنند و کل جرم و انرژی موجود در طبیعت و کیهان حاصل تراکم این تار های متضاد در قالب ذرات بنیادی در مدل استاندارد میباشد. حال میتوان پرسید که یک کوارک از چند عدد از این ذرات ( گراویتون های دوقطبی زمان – بیزمانی و مکان – بیمکانی) ساخته شده است ؟ جهت پاسخ گویی به این سوال لازم است که کمر همت را ببندیم و آستین همت را بالا بزنیم و نشئه شده از بوی نان سنگک چند قدمی افق رویداد خیال را گسترش دهیم. برای این کار به چند مداد و چند خودکار و چند برگ کاغذ سفید ( لوح سیاه نشده ) نیاز داریم و احیانا به یک ماشین حساب و یک مبایل ( گوشی همراه). در خیال خود یکی از کوارک ها ( ساده تر اینکه یکی از کوارک های پایدار ” بالا یا پایین ” ) شکار کنیم و مثل بهرام آنرا در کمند خیال اندازیم. جرم آنرا تا حد طول پلانک فشرده نمائیم طوریکه به یک تکینگی ( مرکز یک سیاه چاله ) فیزیکی تبدیل شود. در اطراف آن نقطه بسیار چگال و داغ یک هاله تاریک ایجاد میشود که محیط آن در اصطلاح ادیبان علمی ، افق رویداد نامیده میشود. حال همت والای ما و شما بر این امر خطیر گمارده شده است که فضای زیر سطح آن افق رویداد را محاسبه نمائیم. سماور هم جوشیده و قوری چایی رو آن و چایی در حال دم کشیدن و در روی میز زلوبیا و باقلوا هم در حال چشمک زدن به ما. چه سعادتی بالا تر از این ؟ حال مقداری بیشتر به مغز فشار وارد میکنیم که بتواند مارا در قدم نهادن به جهنم محاسبات یاری نماید و مارا با خیالات مان تنها نگذارد. هدف ما کشف آخرین راز های خلقت و آفرینش نیست بلکه انجام یک محاسبه در بنیادی ترین سطح ماده و اندکی گسترش افق رویداد خیال. پس از اینکه کوارک شکار شده را به یک سیاه چاله تبدیل کردیم و در اطراف آن یک فضای تاریک با محیطی برابر افق رویداد ایجاد شد، همت استوار خود را بر آن گماشتیم که حجم زیر آن محیط را محاسبه نمائیم. گذشتگان راه را برایمان هموار نموده اند ، بنابراین برای محاسبه نیازی به کشف فرمول نیستیم، بلکه کافیست که مقادیر داده شده را در فرمول های داده شده جایگزین نمائیم و نتیجه محاسبه را نگاه کنیم و پس از مشاهده و تجزیه و تحلیل مقادیر حاصله آنگاه مشغول ساختن تئوری شویم. شوارتز شیلد یک فرمول خلق کرده است که از طریق آن میتوان شعاع یک کره را که در اطراف نقطه مرکزی سیاه چاله ایجاد میشود، محاسبه نمود. این فرمول به شکل زیر است : ( R مساوی است با حاصلضرب عدد ۲ در G در M تقسیم بر C بتوان ۲ ).  R و G و M و C بترتیب عبارتند از شعاع کره ، ثابت میدان جاذبه نیوتون،  جرم کوارک و سرعت نور که اندازه همه این کمیت ها از پیش توسط دانشمندان ارجمند ( و خدا شناس واقعی ) تعیین گردیده اند. پس از محاسبه شعاع میتوان از فرمول حجم استفاده کرده و حجم کره را تعیین نمود. حال اگر این حجم را تقسیم بر طول پلانک نمائیم،  حاصل آن یک عدد خواهد بود با یک پسوند بنام متر مربع . تئوری های ریسمان به ریسمان های دو بعدی هم به نام بران ( bran ) باور دارند که چیزی جز سطوح دو بعدی نیستند. حاصل محاسباتی ما نشان میدهد که چند تا از این بران های بنیادی در قالب یک کوارک حبس گردیده اند. مطمئنم که نظریه پردازان ریسمان هنوز دست به چنین محاسباتی نزده اند. محاسبه خود ما در این جا ختم نمیشود بلکه پس از صرف یک فنجان چایی تاز دم به همراه چند عدد باقلوا ادامه می یابد. هدف ادامه محاسبه این است که حاصل آن یک عدد خالص و بدون پسوند متر مربع باشد. برای این کار حجم بدست آمده از محاسبه را بر طول پلانک تقسیم نمی کنیم بلکه افق خیال را اندکی بیشتر باز میکنیم یا آنرا منبسط می نماییم. چنین مدیتاتسیونی ( مدی تَیشِن ) یا تمرکز خیال از عهده دست خالی بر نمی آید بلکه سماور و قوری و چایی تازه دم و قند پهلو به یاری دست خیال آید. نقطه مرکزی سیاه چاله را به کره بسیار ریز تبدیل کنیم که قطر آن برابر با طول پلانک باشد. سپس حجم آن را محاسبه کنیم و پس از آن حجم سیاه چاله را بر حجم مرکز تقسیم نمائیم، آنگاه جواب یک عدد خالص خواهد شد. ذرات زمان-بیزمانی بسیار کوچکتر از ذرات مکان-بیمکانی اند ( حدود ۱۰ بتوان ۸ بار کوچکتر ) . حتا میتوان محاسبه را ادامه داد و حساب کرد که چند ذره از آنها در دل یک ذره مکانی-بیمکانی جای میگیرد. محاسبه ما نشان میدهد که در مبنای خلقت مادی ( اولین لحظات وقوع مه بانگ ) چند تا ذره مکانی-بیمکانی دور هم جمع شده و پس از تراکم شدید در قالب یک کوارک در آمده اند. این محاسبات را میتوان در مورد اشکال هندسی مکعب مربع و شش ضلعی مربع ( خان ها روی شان مومی کندوی زنبور عسل ) هم انجام داد و آنهم در مورد ذرات هفده گانه مدل استاندارد. حجم مرکز سیاه چال را میتوان از دو طریق دیگر هم در نظر گرفت، یکی اینکه طول پلانک را نه قطر بلکه شعاع کره در نظر بگیریم و دو اینکه طول پلانک را برابر با محیط یک دایره به پنداریم که کره را به دو نیم مساوی تبدیل کرده باشد. حماسه سرایی محسبات به حکیم فردوسی عصر جدید نیاز مند است. امیدوارم اوقات خوش و خرم شما را تلخ ننموده باشم.

Sepehr پاسخ داده شده 3 سال قبل

سلام دوستان،زمان را میشه بعد چهارم ماده تعریف کرد که به حرکت و تغییرات مکانی یا تخلیه و بارگیری انرژی بسط داد اما نکته‌ی جالب وجود فرکانس برای هماهنگی این حرکت‌ها هستند که در هر ناظر وجود داره و مقیاس حرکت میکروسکپی یا ماکروسکوپی رو تعریف می‌کنه و اختراع ساعت بدترین شوخی بود که با بشریت شد،دوستان لطفاً درباره گرانش و انرژی و نور در رابطه با مفهوم زمان نظرتون را بفرمایید.

محمود پاسخ داده شده 2 سال قبل

سلام.یه جایی خونده بودم که میگفت؛” از زمانی که سقراط گفت که به جای پرسش از “چرائیِ جهان” باید در مورد ” چگونگیِ جهان ” بپرسیم؛ مسیر بشر تغییر کرد.