هستی چگونه است؟

سلام،یک سوال چه میشد اگر زمان گرمایی بود که فضازمان بیانگر دمای آن باشد؟به عبارتی زمانی که ما میشناسیم نه توهم بلکه نسبیتی از انچه عامل مربوط به زمان در حوزه فضا اعمال میکند باشد؟یعنی هر چیزی که زمان آنرا تغییری در هر واحدی دهد نشانگر زمان باشد،یعنی تغییرات هندسه فضا،فرکانس یک موج،تغییرات وتبدیلات انرژی،تعداد نوسانات هر چیزی و…همگی بیانگر ترجمه اثر عامل زمان برآنها باشند؟یعنی تغییرات به طور مطلق بیانگر اثر زمان نه خود آن باشد که ما آنرا به صورت زمان درک میکنیم؟من متناسب با اطلاعات کمی که از نظریه اطلاعات ونظریات ریسمانی وتناقض های نسبیتی وکوانتومی دارم، با این که حتی کاملا نمیدانم چیزی که به ان برین میگویند یا اطلاعات دقیقا چیست،فقط تصوری که از جهان پیدا کرده ام را با وجود احتمال غلط بودن آن با شما در میان میگذارم تا درمورد صحت یا غلط بودنش نظر شمارا بدانم: تصور کنید چه میشد اگر کل هستی لایه لایه بود و درعین حال خود تکرار شونده بود(یعنی هر لایه خودش فرکتالی ولایه های بالایی هم فرکتالی ودرکل کل مجمووعه فرکتل عظیمی بود که فرکتال های درونی اش میتوانستند متفاوت باشند)،راحت بگویم در حد وحدود الکترونی ما لایه هایی از انرژی داریم که الکترون با گذر از اخرین انها تقریبا وارد بعد ماکروسکوپیک میشود،حال اگر همین الکترون به سرعت های بالا یا گرانش های بالا برسد وارد بعد ابر فضا میشود،به عبارتی الکترون خارج شده از اتم وبعد کوانتومی عملا اطلاعات خود را در فضای اولیه خود متناسب با نوع قوانین آن ذخیره کرده است ودسته ای ازخواصش که خارج از آن بعد قرار میگیرد بخشی یاهمه خواص الکترون در هسته است که متناسب با قوانین بعد ماکروسکوپیک ترجمه میشود ودر آن میماند،به همین صورت تا سیاه چاله ها که درآن نیز اطلاعات فضایی الکترون در افق رویداد ثبت میگردد والکترون در صورت گذار وارد بعد ابر فضا میشود واطلاعاتش به تناسب ان ترجمه میشود،یعنی فرض کنید بعد کوانتوم بعدی است که چندین حالت تاثیری ریسمانی دران وجود دارد وبعد ماکروسکوپیک بعدی است که حالات تاثیری ریسمانی متفاوت تری با آن دارد،به این صورت که هرچه شی به آستانه بعد پایین وزمینه بعد بالا تر در رفتار برسد خواص بعد پایین را به صورت تدریجی از دست داده وخواص بعدفوقانی را میابد ودر لحظه گذار مصدار اطلاعاتش در کل ثابت میماند(شاید) ولی در هردو بعد ثبت میشود تا در صورت بازگشت به بعد پایین رفتار خودرا حفظ کند،اگر هر بعد را حوزه ای درنظر بگیریم که درآن تاثیرات ریسمانی متقابل تعریف کننده آن حوزه یا بعد هستند(همان برین)وعامل گذار وترجمه اطلاعات را ریسمان یا اثر ریسمانی مشترک بین دو حوزه بدانیم(دروازه)در اینصورت تا زمانی که اثر مشترک به اثر نهایی تبدیل شود دارای بعد خواهیم بود(شاید منظورم این است که ریسمانها ابعاد را میسازند وریسمان ها را ریسمان های مشترک وریسمان های مشترک را ریسمان بنیادی که در پایین ترین وبالاترین بعد به یک دیده میشود وعملا بالاترین بعد پایین ترین بعد یکی میشود!)اگر فرض کنیم بدون تاثیر پذیری ریسمان های حوزه های بالاتر یا پایین تر گذار انجام نمی شود میتوانیم بگوییم اگر در بعد ماکروسکوپیک گذار به بعدی انجام نشود عملا این بعد خود تکرار شونده وبدون آستانه خواهد بود؟دراین صورت کل اطلاعات از وجودیت زمان در کل این مجموعه حوزه ها وپل ها که ابتدا وانتهایش یکی است وجود دارد ولی در هر حوزه به گونه ای ترجمه میگردد که متناسب با اطلاعات وقوانین آن حوزه باشد؟به عبارت بهتر اطلاعات مربوط به رفتار ریسمانی مشترک تقریبا بدون تغییر منتقل شود ودرعین حال در بعد پایین تر ذخیره گردد ولی مابقی ممکن است حتی منتقل هم نشوند؟ یعنی با این اوصاف ممکن است بعد زیر کوانتوم یا چه میدانم مثلا انرژی زمان وجود داشته باشد؟(باتشکر از سایت دیپ لوک،امیررضا اعترافی)

1 پاسخ
قندی 4 سال قبل

سلام امیر،
در مورد مفاهیم زمان و مکان صرف نظر از دیدگاه های دینی، حکمی و فلسفی و عرفانی ، دیدگاه های علمی هم داریم که از لایبنیتز ( فیلسوف آلمانی ) و نیوتون شروع شروع و به  پلانگ و انشتاین رسیده و هنوز بحث علمی ختم نگردیده است. نظریه ریاضیاتی و عبارتی نیوتون و انشتین هرکدام نیمی از حقیقت را بیان داشته اند و نه کل حقیقت را و آنهم هرکدام نیمی نیمه تمام را از حقیقت. نیم دیگر از حقیقت نه در مقابل دیدگان فکر و خیال دانشمندان علم تجربی بلکه در طی اعصار گذشته از باستان گرفته تا عصر جدید در مقابل افکار و خیالات کل انسان مخفی و پنهان مانده است. گرچه دین و الاهیات و حکمت دینی در گوشه و کناری اشاره کوتاهی به حقیقت نهفته داشته است. منظور از این نیمه حقیقت پنهانی ، عینیت و واقعیت مفاهیم بی زمانی و بی مکانی است که اندیشمندان دینی آنها را دو تا از صفات خداوند می دانند. اما اگر مثل بعضی حکیمان و عارفان دینی بر این باور باشیم که عالم تجلی یا ظهور حق تعالی و یا حد اقل ظهور بخشی از صفات و اسماء او باشد، آیا دچار اوهام خواهیم شد اگر باور کنیم که بیزمانی و بیمکانی هم به ظهور رسیده اند و به عینیت و واقعیت در آمده اند. بر اساس محاسبات علمی فیزیک دان آلمانی به نام پلانگ کوچکترین واحد زمان برابر با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه و کوچکترین واحد طول برابر با ۱۰ بتوان منهای ۳۵ متر می باشند. در برسی زمان و مکان مفید خواهد بود که به این محاسبات علمی اعتماد و اطمینان داشته باشیم و در افکار خود شک راه ندهیم. با اقتباس از این محاسبات می توانیم با خیال جمع و راحت، کوچکترین واحد بیزمانی عینی و واقعی را به همان اندازه زمان پلانک در نظر بگیریم و کوچکترین واحد بیمکانی را به اندازه طول پلانک ( البته طول پلانک برای عرض و عمق هم یک اندازه خواهد بود ) بدانیم. در قدم دوم خود ذرات زمان و بیزمانی و ذرات سه بعدی مکان و بیمکانی را روی هم قرار میدهیم و از آنها یک نوسان گر هشت قطبی بنیادی می سازیم که در چهار چوب محدود خود به نوسان مشغول شوند. برای محاسبه مقدار عددی فرکانس یا بسامد این گراویتون نوسانگر بنیادی به ابزار و وسایل اندازه گیری نیازی نخواهیم داشت و به محسبات سر گیج کننده آنچنانی هم نیازی نیست، در این اندازه گیری کافیست که زمان پلانک را معکوس نمائیم که بصورت زیر در آید : ۱۰ بتوان ۴۳ بار در ثانیه. طوریکه در درس فیزیک یاد گرفته ایم واحد فرکانس هرتز می باشد که چیزی نیست غیر از معکوس نمودن واحد زمان یعنی ثانیه. لذا چیزی اندیشمندان تاکنون از آن اطلاع نداشته اند این است که در کنار و یا در روی مختصات چهار بعدی زمان و مکان یک مختصات چهار بعدی بیزمانی و بیمکانی وجود عینی دارد. ریشه اصلی حرکت در نوسان این دو چهار قطبی نوسانگر بنیادی می باشد. کلیه ذرات نور و ماده از تراکم شدید بخش جزئی ( حدود هفت یا هشت درصد) از این ذرات بسیار ریز حاصل گردیده است و بخش وسیع آن که به ذرات مادی تبدیل نشده است، همان چیزی است که در علم کیهان شناسی به ماده و انرژی تاریک معروف گردیده است و دانشمندان نمی دانند که آن چیست. همانطور که ماده و ضد ماده یا ذره و پاد ذره میتوانند وجود داشته باشند، همانطور هم زمان و ضد زمان و مکان و ضد مکان هم وجود دارند، با این تفاوت بنیادی که اگر یک ذره زمان به یک ذره بیزمانی برسد، این دو ذره همدیگر را متقابلا مثل ذره و ضد ذره مادی منهدم نمی سازند و به اشعه تبدیل نمی شوند بلکه با هم به نوسان مشغول میشوند طوریکه قطب های متضاد آنها جای خودرا به همدیگر می‌بخشند و وجود همدیگر را در خود القاء میکنند. در مورد ذرات مکان و بیمکانی هم به این منوال. نظریه های پنجگانه ریسمان و ابر ریسمان و نظریه حلقه جملگی ناقص و ناتمام اند، زیرا افکار دانشمندان بنیانگذار چنین نظریه هایی هنوز با عینیت مفاهیم بیزمانی و بیمکانی هنوز آشنا نگردیده و تا هزاره های آتی هم با این مفاهیم به شرجی که در بالا رفت، آشنا نخواهند گردید. حتا دانشمندان طرفدار ادغام نطریه نسبیت عام و مکانیک کوانتایی تا این کشف را در بررسیهای خود جای ندهند، نمیتوان نظریه گرانش کوانتایی را تببین و فرمول بندی نمایند. عالم فیزیکی که در آن زندگی می کنیم دارای دوازده بعد فیزیکی میباشد : هشت بعد زمانی- بیزمانی و مکانی-بیمکانی در قالب ذرات نور و انرژی و ماده که دیگر هرگز باز نمی شوند و یک فضای چهار بعدی که محیط و حجم آن مطلقا ثابت و ساکن است و مشمول حال انبساط و انقباض نیست. دو بعد عرض و طول محیط این فضا را تشکیل میدهند و بعد عمق برابر با شعاع کیهان است و نه قطر آن. بعد چهارم زمان ابد است که فقط یک لحظه کوتاه به اندازه زمان پلانک می باشد. از لحظه اولیه انبساط جهان و آغاز آفرینش تاکنون و تا آخرین لحظه انقباض مجدد همین لحظه حال بر کل کیهان حکم فرماست. طول عمر موجودات زنده و نظم های غیر زنده در طول زمان ابد سپری می شود. لذا نظریه نسبیت عام انشتاین علارغم زیبائی و انسجام ریاضیاتی که تاکنون خلل ناپذیر بوده است، حقیقت ندارد. به دو دلیل ساده: اول اینکه بیزمانی و بیمکانی ( نیمی از حقیقت ) در آن به چشم نمی خورد و دوم اینکه زمان ابد فقط یک لحظه بوده و مشمول حال هیچ بسط و قبضی نمی باشد. خود انشتاین برای فهم نظریه نسبیت توسط ذهن عام که به ریاضیات عالی مسلح نیست یک مثال آورده است که خیلی جالب میباشد و گفته است : من اگر با پای برهنه یک دقیقه روی یک سنگ داغ به ایستم انگار نیم ساعت گذشته است، در عوض اگر به مدت نیم ساعت با یک خانم زیبا یک گفتگوی مطبوع داشته باشم انگار یک دقیقه طول کشیده است. نتیجه گیری علمی از این مثال این است که پدیده نسبیت یک حقیقت ذهنی است و نه یک حقیقت واقعی. تاثیرات محیط روی وجود انسان حالت کوتاه شدن و طولانی شدن زمان را ایجاد میکند و نه اینکه واقعا طول زمان به خودی خود کوتاه یا بلند شود. در مورد طول هم به این منوال و روال، اگر یک هواپیما به سرعت از روی سر من پرواز کند، بزرگی و طول آن کوچکتر در تصویر ذهن من ایجاد میشود تا اینکه من همان هواپیما را در فرودگاه در حال سکون ببینم. لذا طول هم فقط در ذهن کوتاه میشود و نه در واقعیت و بخودی خود. در پایان به این حقیقت اشاره میکنم که ریشه انبساط و انقباض کیهان در انحنای زمانمکان نسبی انشتاین نیست بلکه سقوط و ریزش انرژی و جرم از ارتفاع به عمق میباشد و آنهم طبق قانون فیزیکی سقوط آزاد با حرکت شتابدار. نتیجه اینکه در تمامی گوشه کناره های کیهان فقط لحظه حال وجود دارد و طول آن برابر با زمان پلانک میباشد.