گرانش زمین

اسلام 5 سال قبل

آیا الکتریسته دور کره زمین و الکترومغناطیسی ناشی از گرانش زمین است و آیا گرانش زمین ناشی از چرخش زمین است 

2 پاسخ
محمد 4 سال قبل

مخلوطی از فلزات مذاب به ضخامت ۱۲۴ مایل از جمله آهن و نیکل اطراف هسته آهنی جامد کره زمین را احاطه کرده است.
تفاوت در فشار و درجه حرارت در هسته باعث جریان کنوانسیون بیرونی می شود.
به این معنی که، مواد متراکم و خنک تر پایین می روند، در حالی که مواد داغ تر و با چگالی کم تر بالا می آیند.
نیروی حاصل از چرخش زمین، همچنین گرداب ایجاد می کند.
جریان آهن مایع، جریان الکتریکی به وجود می آورد که میدان مغناطیسی را ایجاد می کند.
این باعث می شود فلزات برای ایجاد جریان های خود از این میدان عبور کنند، و در نتیجه حلقه، شناخته شده ای به عنوان ژئودینامو را تولید کنند.
اثر ترکیبی میدان های مغناطیسی، میدان مغناطیسی زمین را تولید می کند، که باعث می شود سیاره ما مانند آهنربا غول پیکری رفتار کند.
این میدان مغناطیسی ما را از پرتوهای کیهانی و یا اشعه یونیزان که از فضا می آید محافظت می کند.

تابان 4 سال قبل

سلام اسلام، سوال شما که آیا گرانش زمین حاصل چرخش زمین می باشد ؟ مثلا اگر کره زمین یک روزی از حرکت چرخشی باز ایستد آنگاه جاذبه آن از بین خواهد رفت ؟ یا اگر سرعت حرکت چرخشی کاهش یا افزایش یافت، آنگاه شدت گرانش کاهش یا افزایش خواهد یافت ؟ طوریکه می دانیم زمین دارای جرم می باشد و هر جرمی به اندازه جرمیت خود فضای اطراف را به یک چاله تبدیل میکند که عمق آن بر مرکز جرم واقع خواهد شد. حال اگر یک آزمایشگر روی آن جرم ایستاده باشد و یک سنگ را رها نماید ، آن سنگ از ارتفاع ( سطح دست آزمایشگر ) به سمت عمق سقوط خواهد کرد و سرعت آن هم شتابدار خواهد بود. بنا بر این علت گرانش کره زمین چرخش آن به دور محور خود نبوده ، بلکه سقط بر اثر سنگینی وزن از ارتفاع به عمق میباشد. حالا تصور کنیم که کره زمین زیر پای آزمایشگر شجاع و نترس معجزه وار محو گردد، چه اتفاقی برای او و سنگ اش اتفاق خواهد افتاد ؟ بدن او دارای یک مرکز ثقل میباشد و آن مرکز ثقل روی یک مدار به دور خورشید قرار دارد و بدن او روی آن مدار شروع به حرکت میکند به دور خورشید. اگر در یک لحظه سنگ را رها کند، آن سنگ روی یک خط مایل به سمت ناف او سقوط کرده و به پوست او در منطقه ناف می چسبد. زیرا بدن آزمایشگر فضای اطراف خود را به یک چاله تبدیل می نماید و عمق آن روی مرکز ثقل بدن قرار خواهد گرفت. میزان متغییر تابش نور خورشید روی بدن او سبب خواهد شد که بدن او دور مرکز ثقل به چرخش در آید. به تدریج سر و پایش به هم خواهند چسبید و به کره کوچک تبدیل خواهد شد. همه اجرام موجود در کیهان در حرکت های خود میل به افتادن به عمق را دارند و اگر عمق های محلی را از سر راه آنها برداشته شوند، سر انجام یا جذب مرکز جهان خواهند شد و یا جذب محیط جهان. این جذب شدن به مرکز و محیط بستگی به فاز انبساط و یا انقباض دارد. اگر کیهان در حال انبساط باشد آنگاه همه اجرام به سمت محیط جهان در حرکت خواهند بود ( البته منهای اعماق محلی مثل عمق سیارات، ستارگان و کهکشان ها ) و اگر کیهان در حال انقباض باشد آنگاه همه اجرام میل سقوط به مرکز جهان را خواهند داشت. شاید به پرسید چرا ؟ اگر به تئوری علمی مه بانگ باور داشته باشیم که طبق آن کل کیهان حدود ۱۳،۸ میلیارد سال پیش در یک نقطه بسیار چگال و داغ متراکم بوده است، میتوانیم با خیال راحت باور داشته باشیم که آن نقطه ( که آنرا تکینگی یا تجرد فیزیکی می نامند ) در مرکز جهان قرار داشته و بلند ترین قله را تشکیل داده است و نقاط محیط جهان پایین ترین دامنه ها بوده اند. البته باید توجه داشته باشیم که کیهان شناسان در حال حاظر مرتکب یک اشتباه بزرگ می باشند و آن اینکه به یک فضا- زمان پس زمینه که نقش ظرف را بازی کند، باور ندارند و بر اثر این اشتباه نمی توانند تصور روشنی از انبساط داشته باشند. آن قله رفیع مرکزی علاوه بر چگالی و دمای فوق‌العاده دارای یک حرکت چرخشی سرسام آور در اطراف محور ناچیز خود هم بوده است. حرکت دورانی کهکشانها ها حاصل بقای آن حرکت چرخشی اولیه می باشد. انرژی و جرم آن نقطه بر اثر سقوط آزاد دورانی از ارتفاع به عمق صورت گرفته است. در طی انبساط از ارتفاع مرکز جهان کاسته میشود و عمل کاهش تا زمانی ادامه خواهد یافت که انبساط کیهان به نهایت گسترش خود رسیده باشد. پس از اینکه دور ترین کهکشان ها به سقف جهان ( سقف ثابت و پایدار نیوتون ) برخورد کردند، آنگاه نقاط محیط جهان هرکدام به رفیع ترین قله های جهان تبدیل شده و مرکز جهان به عمیق ترین نقطه بدل خواهد شد و ِنگاه فاز انقباض شروع خواهد گردید. بنابر این انبساط و انقباض هر دو بر اثر ریزش جرم و انرژی از ارتفاع به عمق صورت میگیرند و هیچ دلیل دیگری در کار نیست. نه دست خداوند و نه جنب و جوش کوانتمی هاوکینگ. البته خداوند همه چیز را از پیش طرح ریزی نموده و مکانیزم انبساط و انقباض ضامن اجرای طرح خلقت می باشد. با وقوع مه بانگ های متوالی خداوند ما را به سطح اولیه خود ارتقاء میدهد و انا الیهه راجعون از این طریق صورت می پذیرد و نه از طریق بر انگیختن مردگان از قبور. البته در مورد خداوند بهتر است که بینش دینی و علمی را از هم تمیز دهیم. از دیدگاه دینی خداوند موجودی است که برای هدایت بشر به رسول نیاز مند است و خود به تنهایی قادر نیست که هدایت بشر را بطور مستقیم در دست گیرد. همچنین از دیدگاه دینی ، خداوند مثل فرمان روایان زمینی نیازمند بردگی و بندگی و عبودیت و عبادت و ستایش و نیایش است. از دیدگاه دین این موجود غیبی و آسمانی به تعدادی پهلوان دینی مذهبی نیازمند است که لشگر و سپاه نور را صف آرایی کنند در مقابله با سپاه ظلمت به سرکردگی شیطان. از دیدگاه علمی خداوند بی نیاز مطلق است و میتواند بدون واسطه و شفاعت و میانجی گری ، انسان را به سوی شناخت مطلق جزئیات طرح خلقت و خویش و خداوند هدایت نماید. بنا بر این زمانیکه از خداوند صحبت به میان می آوریم ، بهتر است که بگوئیم از کدام دیدگاه خداوند را نگاه میکنیم : دینی یا علمی ؟
هدف بنیادی انسان در کنار سعادت اخروی رسیدن به کمال مطلق می باشد و طوریکه اطلاع داریم ادیان این حق را از انسان گرفته اند. ادیان انسان را به دو خیل عظیم تفسیم میکنند: یکی بهشتی و دیگری جهنمی. هر کسی که دو کلاس سواد داشته باشد و یا حتا نداشته باشد از خود می پرسد: پس تکلیف رسیدن به کمال مطلق چه میشود؟ از دیدگاه دین انسان پس از مرگ تکلیفش روشن است : یا بهشت و یا جهنم. ادیان مخصوصا ادیان ابراهیمی غیر از این دو راه، راه دیگری ندارند که به انسان ارائه دهند. این ادیان سطح تکامل خود را از پیش تعیین کرده اند، حال توسط خداوند و یا اندیشه خود پیامبران، فرقی نمیکند. بینش ادیان دارای استعداد تکامل به سطوح بالاتری را ندارد. هر انسانی دارای هفت زندگی میباشد که هرکدام از این زندگی ها طی وقوع مه بانگ های متوالی ایجاد خواهد شد و از این طریق رسیدن انسان تا سر حد کمال میسر میگردد.