اصل هولوگرافی می‌گوید تقارن در گرانش کوانتومی ممکن نیست!

4

پژوهش جدید و جذاب دو محقق از ایالات متحده و ژاپن نشان داده که وقتی گرانش با مکانیک کوانتومی ترکیب می‌شود، تقارن در نظریه گرانشی ممکن نیست. این یافته‌ی مهم به کمک اصل هولوگرافی بدست آمده است. با دیپ لوک همراه باشید.

هیروشیو اوگوری (Hirosi Ooguri)، مدیر موسسه‌ی کاولی، مرکز تحقیقات فیزیک و ریاضیات جهان و یکی از نویسندگان این مقاله می‌گوید:

بسیاری از فیزیکدانان معتقدند که باید مجموعه قوانین زیبایی در طبیعت وجود داشته باشد؛ و روشی که می‌تواند این زیبایی را بسنجد، تقارن است. برخی از تقارن‌ها ممکن است در دنیای ما پنهان باشند، اما اگر بنیادی‌تر به طبیعت بنگریم، آن‌ها خودشان را نشان می‌دهند. ما در پژوهش جدیدمان نشان دادیم وقتی گرانش را درنظر می‌گیریم، این انتظار ما اشتباه از آب در می‌آید.

چهار نوع نیروی بنیادی در طبیعت وجود دارد: الکترومغناطیس، نیروی قوی، نیروی ضعیف و نیروی گرانش. از این چهار نیرو، گرانش تنها نیرویی است که در سطح کوانتومی هنوز هم قابل توضیح نیست. محققان بر این باورند که اصل هولوگرافی، نکته‌ی مهمی برای ادغام موفقیت‌آمیز گرانش و مکانیک کوانتومی دارد.

یک هولوگرام از یک صفحه دو بعدی، تصاویر سه بعدی ایجاد می‌کند. به طور مشابه نیز، اصل هولوگرافی به فیزیکدانان اجازه می‌دهد تا سیستم‌های گرانشی را با تصویر کردن آن‌ها روی مرزی که کل جهان را احاطه کرده،‌ مطالعه کنند. تناظر گرانش/ پیمانه یا فضای پاددوسیته/نظریه میدان همدیس کوانتومی که در اواخر دهه ۱۹۹۰ توسط خوان مالداسنا توسعه یافت، بسیار مفید بوده، زیرا یک تعریف دقیق ریاضیاتی از اصل هولوگرافی ارائه می‌دهد. اوگوری و دنیل هارلو (Daniel Harlow)، استادیار موسسه فناوری ماساچوست در مقاله‌ی خود ثابت کردند که در یک نظریه‌ی گرنشی که از اصل هولوگرافی پیروی می‌کند، تقارن امکان پذیر نیست.

هارلو و سایرین در پژوهش قبلی خود، یک شباهت دقیق ریاضیاتی میان اصل هولوگرافی و کدهای تصحیح خطای کوانتومی پیدا کردند که اطلاعات را در یک کامپیوتر کوانتومی محافظت می‌کند. اوگوری و هارلو در مقاله‌ی جدیدشان نشان دادند که کدهای تصحیح خطای کوانتومی با هیچ نوع تقارنی در نظریه گرانشی سازگار نیستند، یعنی تقارن در گرانش کوانتومی امکان‌پذیر نیست. پژوهش آن‌ها پیامدها و نتایج مهمی دارد. به طور خاص، پژوهش آن‌ها پیش‌بینی می‌کند که پروتون‌ها در برابر فروپاشی به ذرات بنیادی دیگر، پایدار هستند و همچنین اینکه تک قطبی‌های مغناطیسی وجود دارند.

کارشناس ارشد رشته‌ی فیزیک نجومی دانشگاه خوارزمی او علاقمند به مباحث تئوری گرانشی و کوانتومی، نظریه‌ها و بحث و کاوش در آنهاست.

گفتگو۴ دیدگاه

  1. با سلام
    برای ادغام نمودن میدان جاذبه و میدان الکترومعناطیس و یا ایجاد آشتی ریاضی بین مکانیک کوانتومی و نسبیت عام، به نظر من در درجه اول بهتر است که ماهیت بار الکتریکی روشن شود. پیشنهاد من این است که میزان خمیدگی زمانمکان در اطراف الکترون و پروتون و نوترون از طریق فرمول های جاذبه انشتاین تعیین گردد. زمانمکان اطراف نوترون باید تخت باشد، زیرا این ذره از لحاظ بار الکتریکی خنثی می باشد. در عوض الکترون و پروتون که دارای بار های مخالف هستند، ضرورتا نوع خمیدگی زمانمکان اطراف این ذرات معکوس همدیگر باشد. یکی از چاله ها به سمت درون خمیده و دیگری به سمت بیرون. در یکی از این چاله ها مرکز عمق می باشد و محیط قله یا ارتفاع و در چاله دیگر ارتفاع یا قله مرکز بوده و محیط دامنه. این دو نوع چاله می توانند همدیگر را جذب نمایند. و دو چاله هم نام همدیگر را دفع خواهند کرد. پس از تعین اندازه چاله ها میتوان با اقتباس از قانون کلمب نیروی دفع و جذب چاله ها را محاسبه و سپس آنرا با نیروی دفع و جذب الکتریکی مقایسه کرد و دید که آیا بار الکتریکی و انحنای زمانمکان نسبی انشتین دارای یک ماهیت واحد و هم ارز می باشند.

    • میزان خمیدگی تابع بار نیست و تابع جرمه
      از طرفی خمش فضا زمان چهار بعدی نمیتونه بار اجسام رو توصیف کنه
      برای این کار کالوزا بعد اضافی ای رو پیشنهاد کرد که توصیف کننده ی پدیده های الکترومغناطیسی هستش

      • سلام رضا،
        جرم چیز دیگری نیست غیر از تراکم نوسان گرهای بنیادی هشت بُعدی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی نسبی در ابعاد پلانک. به این معنا که ذرات هجده گانه مدل استاندارد جملگی قالب می باشند که حدود پنج درصد از پودر ظریف نوسانگر های بنیادی هشت بعدی زمانمکان و بیزمانی و بیمکانی در اولین لحظات انبساط نطفه بسیار داغ و چگال و سنگین و وقوع مه بانگ در آنها قالب ریزی گردیده و قسمت اعظم آنها یعنی حدود نود و پنج درصد بصورت سیاه چاله های ریز و درشت اولیه باقی مانده اند. تارها یا ریسمان های باز و بسته تخیل گران علمی به شکل ( l , o ) نمی توانند بخودی خود از استعداد عمل نوسانی برخوردار باشند و لذا نیازمند منبع انرژی از خارج می باشند. اما در عوض ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی و ذرات چهار بعدی بیزمانی و بیمکانی دارای کمیت های مساوی در ابعاد پلانک و ماهیات برابر و معکوس همدیگر می باشند و همین ماهیات معکوس منبع انرژی درونی آنها در جهت انجام عمل خودکار نوسانی می باشد، درست بسان نوسانگرهای هستی و نیستی محض فلسفی و عمل شدن آنها بهمدیگر . بسامد یا فرکانس نوسان آنها در فضای خالی برابر است با معکوس زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان ۴۳ هرتز یا بار بر ثانیه. اما اگر تعدادی از آنها در قالب یک کوارک یا یک ذره نور در آیند و محبوس گردند، آنگاه بسامد یا فرکانس نوسان آنها به نهایت قلت خواهد رسید. ذرات هیگز چیز دیگری نیستند غیر از اجزای تشکیل دهنده اشعه زیر گاما.

  2. با عرض سلام و تقدیم احترام،
    در طول تاریخ تاکنون مفاهیم بیزمانی و بیمکانی مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان پنداشته شده اند. اما بیزمانی و بیمکانی نیم زوج های بنیادی همزاد و همبازی زمان و مکان می باشند و مثل همزاد های خویش دو نوع اند ؛ یکی مطلق و دیگری نسبی. ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی پلانک – انشتاین و ذرات چهار بعدی بیزمانی بیمکانی نسبی ( این حقیر ) روی هم دیگر نوسانگر های هشت بعدی بنیادی را تشکیل داده اند و واقعیت عینی نیمی از این و نیم دیگری از آن آفریده شده اند. هرکدام از این نوسانگرهای بنیادی یک سیاه چاله در ابعاد پلانک می باشند و کوچکترین ذرات موجود در طبیعت و کیهان اند. ذرات و امواج نور و انرژی و جرم فقط قالب های نسبتا پایداری اند که در اولین لحظات وقوع مه بانگ و انبساط نطفه داغ کیهانی ( تکینگی فیزیکی ) مقدار حدود پنج در صد از پودر ظریف نوسانگر های بنیادی در آنها قالب ریزی گردیده و قسمت اعظم آنها بصورت سیاه چاله های ریز و درشت اولیه بطور آزاد ( یعنی قالب ریزی نشده ) باقی مانده اند. لذا ماهیت اصلی و ریشه ای ماده و انرژی تاریک چیز دیگری نمی باشد غیر از نوسانگر های بنیادی هشت بعدی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی نسبی. مکان و بیمکانی مطلق روی همدیگر عبارت اند از فضاهای هندسی سه بعدی که هرکدام نقش ظرف نگهدارنده محتوای هرکدام از جهان های موازی و مساوی و بیشمار را عهده دار می باشند و محیط و مرز این فضا ها بطور مطلق مسدود و نفوذ ناپذیرند، طوریکه ورود هر چیزی از خارج به درون و خروج از درون به بیرون آنها نه تنها مطلقا ممنوع بلکه مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. این اصل یا قانون ممنوعیت، شامل حال پدیده های روح و روان و جان و نفس مجرد هم می باشد. بر محیط جهان های موازی و مساوی و بیشمار ثبات و سکون و نظم مطلق حکم فرماست. زمان و بیزمانی مطلق عبارت است از نوسانگر دوقطبی لحظه حال در بعد زمانی پلانک که دو وظیفه را عهده دار می باشد ؛ یکی رقم زدن طول عمر موجودات و کیهان و دیگری حرکت و سوق دادن محتوای هرکدام از جهان ها بطور همسان و همزمان بسوی آینده و معاد . ساعت ها خود زمان را به ما نشان نمیدهند بلکه تقسیمات قراردادی طول شبانه روز به ساعت و دقیقه و ثانیه. فرکانس یا بسامد نوسانِ نوسانگر دو قطبی زمان و بیزمانی مطلق در فضای هندسی سه بعدی خالی از جرم و انرژی برابر خواهد بود با معکوس زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان ۴۳ هرتز یا بار بر ثانیه. علت و دلیل انبساط تکینگی فیزیکی اولیه عبارت است از سقوط آزاد و چرخشی جرم و انرژی از قله به سوی دامنه یا از راس بسوی قاعده. تکینگی فیزیکی اولیه در سر جای خود ثابت نبوده بلکه از یک حرکت چرخشی سرسام آور برخوردار بوده با فرکانس یا بسامدی به اندازه مقدار معکوس زمان پلانک. حرکت دور شدن کهکشان ها از همدیگر و حرکت گریز از مرکز هرکدام از آنها و حرکت چرخشی هرکدام از آنها به دور سیاه چال های مرکزی و حرکت همه آنها به آرامی به دور مرکز کیهان یا جهان ریشه در همان حرکت چرخشی اولیه دارند. زیرا بر اساس اصل یا قانون طلائی علم فیزیک یعنی قانون بقاء انرژی و حرکت ، حرکت نمی تواند از سکون ایجاد شود. در آن لحظه یا مقطع زمانی که محتوای کل کیهان در یک نقطه متراکم و چگال و داغ و سنگین بوده است، آن نقطه مرکزی نقش رفیع ترین قله یا راس را بازی کرده و محیط فضای هندسی سه بعدی نقش عمیق ترین دامنه یا قاعده کروی شکل را. با آغاز فاز انقباض مجدد ، نقش مرکز و محیط معکوس میگردند، یعنی محیط نقش رفیع ترین قله ها یا راس های مسطح و مرکز نقش ژرف ترین دامنه یا قاعده متراکم را بازی خواهند کرد. نتیجه اینکه نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و متعاقب آن وقوع مه بانگ های متوالی و نو آوری های همه جانبه محتوای جهان ها ، حاصل کار یک مکانیزم خودکار است و نیازی به نیروی های دافعه و جاذبه ندارند. نتیجه دینی – فلسفی – عرفانی – علمی : ما انسان ها بهمراه طبیعت یا کیهان از طریق نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و وقوع مه بانگ های متوالی، نظام احسن آفرینش مبداء و حیات طولانی مدت بهشتی درون آن را در سطح کمال ایده آل پشت سر گذاشته و از همین طریق هم بهمراه طبیعت یا کیهان در پایان سفر مقطعی نزولی و صعودی یعنی در معاد و پس وقوع آخرین مه بانگ دوباره به همان حالت ملکوتی اولیه یعنی نظام احسن آفرینش مبداء باز می گردیم و زندگی بهشتی خودرا از نو آغار خواهیم نمود. و آنهم بدون اینکه از طرف خداوند متعال بابت پندارها و گفتار ها و کردار های بد دنیوی مورد استنطاق و مؤاخذه و باز پرسی و بازجوئی و ملامت و سرزنش قرار گیریم و یا به عذاب و جزای جهنمی محکوم و دچار و گرفتار شویم. آن نظم معادی و حیات بهشتی درون آن هم به نوبه خاص و ویژه خویش به پایان خواهد رسید و همین سفر مقطعی نزولی و صعودی هر بار در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی برتر نسبت به سطوح قبلی یا پیشین از نو آغاز خواهد گردید. لذا ما انسان بهمراه طبیعت یا کیهان در طول یک سفر تکاملی بی پایان در بطن بینهایت ( و نه بسوی بینهایت ) به سر می بریم و آنهم بطور همسان و همزمان در محتوای کلیه جهان های موازی و مساوی و بیشمار. هدف کلی این سفر رسیدن به سطح مطلقیت خداوند متعال می باشد و لذا این سفر بی پایان می باشد. چرا بی پایان ؟ زیرا ما انسان ها هرگز به سطح مطلقیت خداوند متعال ارتقاء نخواهیم یافت و خمیر مایه ساختاری طبیعت و کیهان ، یعنی هستی یا وجود خداوند متعال دیگر به همان حالت اولیه بسیط یا ساده بودن ؛ پیوسته و همگن و یک نواخت بودن ؛ بیرنگی و بی بویی و بی صوتی و بی مزهگی و بی لمسی یعنی حالت قبل از آفرینش باز نخواهد گشت. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.

ارسال نظر