امسال و در سالگرد پنجسالگی دیپ لوک و سیسالگی خودم (البته که من هم بیش از یک دخترک پنجساله چیزی نمیدانم و به قول سقراط بزرگ، یک چیز را خوب میدانم و آن اینکه هیچ نمیدانم)، قصد دارم جستارهایی در باب فلسفه را شروع کنم. از آن جهت میگویم جستار که فضای آنها با مقالات استاندارد خبری و تفصیلی که در دیپ لوک منتشر میشوند، متفاوت است و امیدوارم هر چند هفته، مجالی برای نوشتن آنها بیابم.
موضوع این جستارها، فلسفه و مکانیک کوانتومی خواهد بود. دو موضوعی که از خواندن و نوشتن دربارهی آنها، لذت میبرم، چرا که هر دوی آنها، عمیق و اسرارآمیزند. البته که پیوند آنها شگفتانگیزتر هم خواهد بود. با این وجود سعی میکنم کمی اصولیتر پیش روم و ابتدا اندکی دربارهی مبانی فلسفه صحبت کنم. البته که من، فیلسوف یا دانشمندی پخته نیستم که به رسم قالبهای جستارگونه، در مورد این مسائل، نظرات و دیدگاههای شخصی جامع و کاملی داشته باشم، بنابراین بیشتر قصد دارم به کمک کتابهایی که خوانده و میخوانم، در کنار شما، پلهپله به بینشهای عمیقتری برسیم و بیشتر یاد بگیریم.
سوالات و مفاهیم فلسفی اصلی، زیاد نیستند، اما مانند یک اقیانوس عمیقاند و شما اگر شنا بلد نباشید، به ناچار غرق خواهید شد، به نظرم فلسفه، همان اصولی است که به ما میآموزد چگونه در این اقیانوس عمیق شنا کنیم و نه تنها در آن غرق نشویم، بلکه از دیدن آبی بیکرانش، مشعوف شده و لذت ببریم و در آرزوی یافتن ساحلی آرام، به سوی افقهای دوردست حرکت کنیم.
به قول یوستین گردر، جهان ما، به مثابهی آن خرگوشی است که یکباره از کلاه خالی یک شعبدهباز بیرون آمده، همانقدر عجیب و شگفتانگیز. ما نیز مانند شپشهای ریزی در لابهلای موهای خرگوش هستیم.
ما یا میتوانیم به اعماق موهای نرم خرگوش بخزیم و در آن کنج تاریک، به زندگی یکنواخت خود ادامه داده و غرق خوشیها یا رنجهای جاهلانهی خود شویم، یا آنقدر ماجراجو باشیم که با شجاعت خود را به روی نازکترین موهای روی گوشهای خرگوش برسانیم و در چشم شعبدهباز خیره شویم. کسی که به دنبال فلسفه میرود، از حاشیهی امن زندگیاش بیرون آمده و در حال بندبازی روی موهای نازک و شکنندهی خرگوش است، اما این بندبازی و بیداری، آنقدر دلپذیر است که خواب در کنج تاریک را برای همیشه از چشمانش میرباید.
با این همه، در طول اعصار مختلف و با وجود اذهان درخشانی در فلسفه، تاریخ زندگی بشر دلپذیر پیش نرفته و رویدادهای دردناک بسیاری رخ داده است، از جمله بردهداری، جنگهای صلیبی، جنگهای سیساله، انقلاب گیوتین فرانسه و ترمیدور آن، کشتار سرخپوستهای آمریکا بدست اسپانیاییها و آنگلوساکسونها، کورههای آدمسوزی و اتاقکهای گاز آشویتس نازیهای دوستدار نوردیسیسم و همین اواخر، انداختن بمب اتمی توسط پل تیبت روی هیروشیما با انولا گیاش.
اینجا قصد من، مرور روندی تاریخی نیست و فرض من این خواهد بود افرادی که این جستارها را دنبال میکنند، پیشفرضی از فلسفه و رویدادهای تاریخی دارند. در این جستارها، کمی دربارهی مبانی فلسفه، منطق، شادی و معنای زندگی، خدا، مرگ، واقعیت، خود، زیبایی، آزادی، اخلاق و علم صحبت خواهیم کرد. در بخش فلسفه کوانتومی نیز دربارهی فلسفهی مشاهده و اندازهگیری، درهم تنیدگی، ناموضعیت، مکملیت، معینیت، چندجهانی، متغیرهای پنهان، تقلیل تابع موج به بحث خواهیم پرداخت. البته که این یک ساختار اولیه است و قطعا در طی مسیر تغییراتی خواهد کرد. در انتها و به منظور شروع بحث، شما را با دو سوال تنها میگذارم و از شما میخواهم در بخش دیدگاهها پاسخ خود را توضیح دهید.
زندگی از نظر شما کدام یک از موارد زیر است؟
- بازی
- قصه
- تراژدی
- کمدی
- ماموریت
- هنر
- ماجراجویی
- میل
- ناخوشی
- نوعدوستی
- رنج
- یادگیری
- سرمایهگذاری
- افتخار
- مجموعهای از ارتباطات
- … ؟
از نظر شما خدا چیست؟
- موجود متعالی
- جاودان
- روح جهانی
- خالق متعالی
- ایمان ناشناخته
- چیزی اخلاقی
- … ؟
گفتگو۱۲ دیدگاه
با سلام و تشکر از سایت خوب شما؛ درباره ی سوال فلسفی که پرسیدید؛ نظر خودم را میگم:
زندگی یعنی یادگیری اما خب چرا یادگیری؟ در قرآن سوره ی احزاب آیه ۷۲ خدا انسان را جاهل و ظالم می نام؛ و این نام گذاری برای اینکه؛ ما به لحظه ی بعد از خودمون نادان هستیم و یا با مثال بهتر بخوام بگم؛ مثلا مرتبه دیپلم به مرتبه لیسانس ناآگاهی داره و برای رسیدن به آگاهی هم که باید به خودمون ظلم کنیم و سختی بکشیم و انسان تنها موجودی که میتونه به خودش ستم کنه؛ و در کوانتوم هم همیشه در حال یادگیری هستیم جهانی آنچنان مهیج که گویا بر اسرار آن پایانی نیست؛ و در باب سوال دوم؛ خدا همانطور که امیرالمومنین در خطبه ی ۱ نهج البلاغه می فرماید قابل تصور برای ما انسانها نیست و با هر تصور و تعریفی در واقع خدا را در چهارچوب های ناقص خودمون کوچک میکنیم؛ به نظرم بهتر از خود علم و کاوش در جهان کوانتوم لذت ببریم؛ و از قدرت کشف که در درون ذات ماست به وجد بیاییم و کاری به فلسفه بافتم برای وجود یا عدم وجود خدا نداشته باشیم ما باید با علم انسانیت خودمون را رشد بدیم؛ برای همین این جهان یک تُنگ یادگیری و رشد تا زمانی که توانایی شکستن این تُنگ داشته باشیم….
سلام خانم ریاحی
اخیرا ترجمه کتاب «فیزیک و فلسفه» دسپانیا در انتشارات ققنوس چاپ شد. فکر کردم حالا که باب فلسفه را گشودهاید، میتوانید از مباحث این کتاب هم استفاده کنید.
موفق باشید
http://www.ibna.ir/fa/longint/287835/فیزیک-پیشگان-امروز-باید-نگاه-فلسفی-حوزه-دانشی-خود-بشناسند
سلام تشکر از سایت خوبتون
به نظر من زندگی بازی ای متشکل از ناخوشی ها، رنج ها، نوع دوستی ومهمتر از همه یادگیری
و خدا ایمانی ناشناخته که خارج از بعد زمان و مکان بازی است هرچند تصور و فهم چیزی خارج از مکان و زمان بسیار سخت است
نیچه میگه: زندگی ات را به کمال برسان و به موقع بمیر….
کمال یعنی نماندن در آن کنج تاریک در اعماق موهای نرم خرگوش و حرکت به سوی موهای نازک و شکننده روی گوش خرگوش برای خیره شدن در چشم های آن شعبده باز….. در این مسیر است که زندگی معنا و ذات حقیقی خود را بر ما آشکار خواهد کرد….
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم…….(سهراب)
۵ ساله شدن دیپ لوک برا شما و همه مخاطبان خاص و عام اش مبارک…
من نمیدونم زندگی کدوم یکی ازیناس اما فکر نمیکنم هنر و نوع دوستی و افتخار باشه
جواب من احتمالا یه بیهودگی مطلق با کمی سرگرمی که البته به طرز ناعادلانه ای نصیب هرکسی نمیشه
سلام
پنج سالگی دیپ لوک مبارک باد به همه دوستداران علم و دانش ان شاا..که مستدام و پاینده باد
بنظرم
زندگی یعنی نوع دوستی و خدا خالق متعالی
با سلام و درود
پنج سالگی دیپ لوک رو به شما و سایر همکارانتون تبریک میگم و آرزو می کنم در ادامه راه برای شما بهترین موفقیت ها رقم بخوره.
در مورد معنای زندگی و خدا به یاد این سوره کوتاه قرآن که به آن باورمند هستم افتادم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَالْعَصْرِ ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
سوگند به عصر [ظهور پیامبر اسلام] (۱)
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾
[که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است؛ (۲)
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾
مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند. (۳)
به نظرم زندگی یک تراژدی است که هر کس به نحوی سعی در از سر گذراندن آن دارد. یکی آن را به بازی و ملعبه می گذراند و دیگری برای خود را ماموریتی تعریف می کند. یکی به هنر می پردازد و آن دیگری به دنبال کسب افتخار است و یکی این تراژدی را تاب نمی آورد و مرگ خود خواسته را به مرگی که در بطن زندگی هست ترجیج می دهد. پیشنهاد قرآن پیوند دادن معنای زندگی با خداست. انسان ها همه در خسران و زیان هستند مگر اینکه به ایمان (ناشناخته) روی بیاورند و به عمل صالح (امر اخلاقی) بپردازند.
در پایان باید بگم که از مطالب سایت خاصّ شما بسیار لذّت می برم و از این بابت از شما سپاسگزارم.
مطمئن نیستم با این سن کم میتونم اظهار نظر کنم یا نه؛
اما با دیدن کیهان(که میشه تمامش رو به اطلاعات ترجمه کرد) و با دیدن نحوه کارکرد مغز انسان (وقتی که اطلاعات جهان بیرون رو دوباره درون خودش بازسازی میکنه و به صورت سابجکتیو درمیاره) به نظر میرسه هدف و معنای تعالی تولید و بهره مندی(آگاهی) از اطلاعات هست؛
که به طور زیبایی تمام گزینه های موجود رو زیرمجموعه خودش قرار میده..
سلام . به نظر من زندگی یک بازی همراه با ماموریت است و انچه که به ما میگوید در مسیرانجام ماموریت درست پیش میرویم احساس رضایت قلبی از انجام کارهایمان است و خدا نیز یک خالق متعالی است که به ما هم توانایی خلق کردن در حد خودمان بخشیده .
با سلام و تبریک به مناسبت تولد ۵ سالگی. از نظر من این سوال که زندگی چیست خودش مورد داره و تنها پاسخ دادن به این پرسش سبب سوالات بیشتری میشه. آیا میشه پرسید معنای ابر چیه؟ یا معنایه رودخانه چیست؟ ابر حرکت میکند و رودخانه جاری است.هیچ معنایی نداره. زندگی هم معنایی نداره فقط بایستی اونو زندگی کرد البته با عشق. در ابتدای فرمایشاتتون آوردین انسان ظلوم و جهول است اگر بروید آیه ۷۲ احزاب رو بخونید متوجه میشوید خداوند میگوید امانتی رو به شما دادم و به سبب ندونستن این امانت ما چقدر نادانیم و ظالم. یا حضرت حافظ میفرمایند: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار بنام من دیوانه زدند. این امانت همان عشق الهی است که با تجربه این عشق میتوانیم به او برسیم. ضمنا شمس تبریز میفرمایند: عقل تا پشت در میاد ولی وارد در نمیتونه بشه و این عشق هست که خداوند رو درک میکنه. با هیچ علمی نمیتوانید خدا رو درک کنید فقط از پله عشق است و عشق. ضمنا تمامی افرادی که بدنبال معنای زندگی اند در تاریکی به سر میبرند و هیچگاه نمیرسندچرا که این پرسش خودش حجاب است.خداوند موجوده و هست و این تو هستی که در حجابی
با سلام
زندگی فقط یک خواب و رویاست
و خدا آگاهی حاکم بر این خواب….
انسان جمع اضداد است و برای زندگی خانم ژاله اصفهانی یک تعریف جامع ارائه نموده و آن عبارت است از ؛ زندگی عرصه یکتای هنرمندی ماست، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته بجاست، ای خوش آن صحنه که مردم بسپارند بیاد.
انسان زاده طبیعت است و کربن و آب بیشترین عناصر شکل دهنده آن، انسان در هستی خود هیچ نقشی نداد و به منزله همان کن فیکون است و پدر و مادر تصمیم گرفتند و من خلق شدم و این من هستم در طبیعت که باز معلوم نیست در کدام نقطه از جهان باشم اگر ادامه حیات هموار باشد رشد کرده، ادامه حیات می دهم و حیات من بدست خود من نیست، ضوابط اشتراکات در میان است و از من ما بوجود می آید و ما عرصه ها را پیمایش می کنیم گاه با آگاهی گاه از نا آگاهی، هم می سازیم و آباد می کنیم و خراب کرده و ویران می کنیم (جبر و اختیار-علت و معلول)علم، دانش،خرد،فلسفه،منطق، ادیان، انسان، جانوران، گیاهان و…ابزار ها هستند برای انسانی که نسبت به سایر موجودات برتری دارد چرا که دارای قوی تکلم است و می تواند برای ادامه حیات از دیگر انسان ها کمک بگیرد و با او به مشاوره نشسته بهبود اوضاع اندیشه کنند و و جوامع را بسازند و برای جوامع تشکیلات تعریف کنند تا اوضاع روان تر پیش برود چون خود آسیب پذیر است ابتدا سعی می کند به کسی آسیب نرساند و از کسی هم آسیب نبیند اما هرگز فراموش نخواهیم کرد هر یک از ما دارای ذهن و پستویی هستیم(انحصاری)که کسی را بدان پستو راه نخواهیم داد (خودخواهی )و حرص و طمع و تکاثر عاشق جاه و مقام و تکبر و زیاده خواهی و عشق، عشق صرفا در خیال نرینه و مادینه برای یک زندگی اشتراکی و همفکری نیست، آن عشق تنها یک بعد بسیار کوچک از حیات ما را شکل می دهد می تواند بک پله باشد، عشق ابعاد گوناگون دارد که تعدادی از آنها را برشمردم و در مجموع انسان دوست دارد خلاق باشد و به خلاقیت خود افتخار کند هر چند با پای گذاشتن بر شانه های دیگری باشد(برده داری)ولی هرچه هست از آبادانی خوشش می آید و از ویران بیزار است و اگر جهان تا کنون نابود نشده بواسطه آن است که نخواسته کن فیکون شود پس زاده شدن ما در طبیعت چه با جسمی سالم و چه معلول و ناتوان با عواطفی که در ما نهاده شده نمی گذارد باری روی زمین معطل بماند،گاهی از پیشرفت های علمی خوش مان می آید و گاهی که با ما ناسازگاری پیدا می کند بیزار می شویم و خدا تنها ناظر و صانعی است که از مخلوق خود لذت می برد و ادیان درست می شوند تا مخلوق را از سرکشی جلوگیری کنند اما خود در دام جاه طلبی می افتند این فراز و فرود ادامه داشته و خواهد داشت.