با آنکه مکانیک کوانتومی پیشرفتهای شگرفی در جنبههای مختلف زندگی بشر ایجاد کرده، اما هنوز مناقشات زیادی دربارهی بنیانها و تفاسیر آن وجود دارد. لی اسمولین، یکی از نظریهپردازانی است که به مقابله با مکانیک کوانتومی برخاسته است. در نوشتار زیر که ترجمهی مقالهای از وبسایت نیچر است، گراهام فارملو، نقدی بر کتاب تازهی اسمولین که دو ماه پیش منتشر شد، نگاشته است. با دیپ لوک همراه باشید…
شاید بتوان مکانیک کوانتومی را موفقترین نظریه فیزیک تا به امروز، تلقی کرد که در مدت حدود نود سال، آزمایشهای زیادی آن را در بوتهی آزمونهای سخت قرار دادهاند، اما هیچ کدام قادر به فروریزش بنیانهای آن نشدهاند. تنها تنش ایجاد شده با آن را لی اسمولین (Lee Smolin) در کتاب «انقلاب ناتمام اینشتین» مطرح میکند و میگوید این نظریه اشتباه است. او در این کتاب جنجالی، سعی میکند گزینههای دیگری را برای یک نظریه جهان اتمی بیازماید.
اسمولین فیزیکدان نظری موسسه پریمتر واترلوی کاناداست. او منتقد صریح مواضع عرف علم در چهار دهه اخیر بوده است. اسمولین سرچشمه این ایدههای تحریک آمیز را در کتابهای مختلفی از جمله، «مشکل با فیزیک» (۲۰۰۶) و «تولد دوباره زمان» (۲۰۱۳) مطرح کرده است. احتمالا مهمترین دلیل شهرت او، مردود دانستن نظریه ریسمان است که آن را گمراه کننده میداند. اگرچه روح مخالفتطلب او در قبال برخی پیشرفتهای فیزیک مدرن، بسیاری از همطرازان او را عصبانی کرده، اما نقل قولی از ملکولم ماگریج (Malcolm Muggeridge) روزنامه نگار، برای او و هر کس که شجاعانه، راههای استاندارد را به چالش میکشد، وجود دارد:
تنها ماهی مرده، با جریان رود شنا میکند.
کتاب اسمولین مکانیک کوانتومی را در سطح پایه و قابل فهم برای دانشآموزان دبیرستان معرفی میکند. او معتقد است مکانیک کوانتومی، وجههای واقعا انقلابی به دنیای اتمی بخشیده است، کاری که با نظریه های قبلی (که برچسب کلاسیکی گرفته بودند) غیرممکن بود. ساختار ریاضی مکانیک کوانتومی پیش از آنکه فیزیکدانان قادر به تفسیر آن باشند، بدست آمد. اسمولین، قبل از بیان ایدههای خودش، توصیف روشنی از استدلالات و بحثهای پیرامون ماهیت مکانیک کوانتومی ارائه میدهد.
این کتاب به خوبی نگاه اسمولین را به عنوان یک فیلسوف طبیعی (natural philosopher) که به تفکر دربارهی معانی بنیادی فضا، زمان، واقعیت، وجود و موضوعات وابسته به آنها علاقمند است، نشان میدهد. جیمز کلارک ماکسول (James Clerk Maxwell) که رهبر و پیشگام نظریه الکتریسیته و مغناطیس قرن نوزدهم بود، نیز علاقه وافری به مباحثههای فلسفی با همکاران خود در حوزههای مختلف داشت. روش فکری ماکسول تاثیر عمیقی بر اینشتین، به عنوان یک فیلسوف طبیعی و فیزیکدان نظری گذاشت.
اسمولین مانند اینشتین، یک فیلسوف واقع گراست؛ کسی که معتقد است جهان واقعی، مستقل از ذهن ما وجود دارد و با قوانین قطعی فیزیک قابل توصیف است. جهانی که به ما امکان پیشبینی آینده هر ذره را با داشتن اطلاعات کافی از آن میدهد. این نگرش به جهان، با تفسیر معمول مکانیک کوانتومی ناسازگار است، چرا که ویژگیهای کلیدی این نظریه، غیر قابل پیشبینی بودن و نقش مشاهدهگر در نتیجه آزمایشهاست. به این ترتیب اینشتین، مکانیک کوانتومی را فقط به عنوان یک نظریهی تاثیرگذار اما موقت پذیرفته بود که در آینده با نظریهای بنیادیتر که با دیدگاه واقع گرایانهی او سازگاری دارد، جایگزین خواهد شد. اسمولین نیز همین عقیده را دارد.
او در جستجوی راههای دیگری برای بیان مکانیک کوانتومی به زبانی سادهتر و با معادلات کمتر است. اسمولین، معلمی است که به روشنی همه چیز را توضیح میدهد و میتواند مفاهیمی که بارها بیان شدهاند را به زبانی تازه بیان کند. هرچند غیرمتخصصان ممکن است فکر کنند او برخی تفاسیر مدرن مکانی کوانتومی را فقط برای رد کردن آنها میکاود. مثلا دیدگاه ابرجبرگرایانه جرارد هوفت (Gerard Hooft) که یک نظریهپرداز است.
اما این کتاب در نهایت، نگاهی خوشبینانه دارد. اسمولین آزادانه و بدون توجه به سنت تاریخی و حتی فلسفهی مدرن، مجموعهی جدیدی از اصولی که هم برای مکانیک کوانتومی و هم فضازمان به کار میروند را پیشنهاد میدهد. او سپس درباره چگونگی درک این اصول به عنوان بخشی از یک نظریهی بنیادی طبیعت، بحث میکند.
اسمولین بر اساس تمام این پیشنهادات، نتیجهگیریهایی در مورد فضا و زمان میکند. او پیشنهاد میدهد که زمان، بازگشتناپذیر و بنیادی است، به این معنا که فرآیندهایی که در آنها، رویدادهای آینده، محصول رویدادهای کنونی هستند، واقعا بنیادیاند: یعنی نیازی نیست آنها را با ایدههایی بنیادیتر توضیح دهیم. اما فضا متفاوت است. او مدعی است که فضا از چیزی عمیقتر، ظهور میکند.
اما هنوز واضح نیست آیا روشهای جدید اسمولین، اجازهی بررسی عملی فضا و زمان را میدهند یا نه. در دهههای اخیر، پیشرفتهای هیجانانگیزی در این زمینه رخ داده که تقریبا همهی آنها با استفاده از مکانیک کوانتومی استاندارد و نظریه نسبیت اینشتین انجام شدهاند. با این حال، اسمولین توفیقهای خارقالعادهی این رویکرد محافظهکارانه را کماهمیت جلوه داده است؛ رویکردی که بنیان نظریه میدان کوانتومی مدرن است و توضیح دهندهی نتایج همه آزمایشهای زیراتمی است که برخی از آنها به دقت بالای اعشار رسیدهاند.
برخلاف گمان اسمولین، فیزیک نظری جدید با ایدههای انقلابی در مورد فضا و زمانی که از ترکیب مکانیک کوانتومی استاندارد و نظریه نسبیت ظهور میکنند، پررونق است. شاید انقلابی که اسمولین در فیزیک، مشتاق آن است، ضروری نیست! به هر حال به نظر نمیرسد کتاب انقلاب ناتمام اینشتین بتواند پاسخی برای بسیاری از انتقادات اسمولین باشد. او باید این نظریات را خیلی دقیقتر از آنچه در یک کتاب محبوب بیان میکند، ارائه دهد.
چیزی که تمام فیزیکدانان همگرایش اسمولین با آن موافقاند، نیاز شدید به سرنخ های تازهتری از طبیعت است. بیست سال است که هیچ چیز غافلگیر کنندهای از درون اتم بیرون نیامده است. تنها نتایج آزمایشگاهی، قاضی صحت و سقم نظریات اسمولین هستند که آیا حق با اوست یا فقط زیاد از حد، اعتراض کرده است! در نهایت اگرچه مکانیک کوانتومی از نگاه فیلسوفهای واقعگرا اقناع کننده نیست، اما ثابت شده که ابزار کاملا قابل اعتمادی برای فیزیکدانان است، حتی فیزیکدانانی که علاقهای به بحث در مورد تفسیرش ندارند.
گفتگو۶ دیدگاه
به نظر من امکان پیدا شدن سر نخ جدیدی از طبیعت زیاده ولی پیدا شدن نظریه ای که بخواهد همه چیز را توصیف کند از دست مغزی که فقط سه بعد رو درک میکنه غیر ممکنه
کاملا درسته
مقاله خیلی خوبی بود…
اسمولین متعلق به مکتب فکری اینیشن و طبیعی کسی که مخالف کوانتوم باشه نمیتونه با نظریه ریسمان هم سازش داشته باشه ….
پیرامون این عبارت : اما نقل قولی از ملکولم ماگریج (Malcolm Muggeridge) روزنامه نگار، برای او و هر کس که شجاعانه، راههای استاندارد را به چالش میکشد….
بایستی بگم که اون راه استاندارد رو همون مسیر اینیشتین میدونه و اصلن قصد به چالش گرفتن اونو نداره بلکه میخواد تکمیلش کنه…در واقعا بنظر من نظریه پردازهای کوانتومی هستند که ادمهای چالشی هستند وبسیاری از باورهای کلاسیکی رو به چالش گرفتن….به نوعی من شخصا فکر میکنم مکانیک کوانتومی کاری شبیه پست مدرنیسم در فلسفه رو انجام داد و تمام بنیانهای مدرنیته رو به باد انتقاد های تند گرفت….
در واقع اسمولین متعلق به کوانتوم گراویست ها با گرایش حلقه یعنی loop quantum gravity است….
همه آنچه بشر کشف میکند ماده و دنیای مادی هست که هنوز به حقیقت ماده هم نرسیده است مثلا مغناطیس چی هس خب موج . خود موج چی هست الکتریسته الکترون و الکترون موج آزمایش تک الکترون دوشکاف یا بقی موارد یعنی هنوز بشر حقیقت انرزی و موج را کشف نکرده بله موج انرژی هست انرژی موج هست و جرم ورنگ وچگالی و…ندارد خب باز به واقع بجز خصوصیاتش خودش در ابهام بشر هست حال بشر به مغز بسیاربالاتری نیاز داره واسه ارتباط با غیرماده بصورت آگاهانه .
نظریه همه چیز باید به لحظه ایجادجهان رفت درواقع زمان مکان فضا و…وجود ندارد چون دگرگونی درابتداوجودداشته و تغییرات درطبیعت ک حسی هس سبب ایجادمعیارزمان و فضابخاطر بررسی ودرک جهان سه بعدیست در جهان هولوگرافیک اینگونه نیست .یا همین موج بودن ماده و هاله و تیوری ذره بینهایت پروفسورحسابی
جهان دوباره به نقطه اولیه برگشته و نیست میگردد بااثبات معادله های جهان درلحظه صفر مسیله مرگ وبسیاری مسایل حل شده
میدانید مشکل فیزیک امروزی که تا این حد پیشرفت کرده در چیست و چرا فیزیک یکپارچگی خودشو از دست داده و قوانین فیزیکی نتوانسته اند با همدیگه متحد شوند دلیل این میتواند این باشد که نگاه و نگرش ما به پدیده های فیزیکی ناقص هست مثال بارز ان نبود اطلاعات کافی از خود بعد فضا یا به عبارت دیگر همان فضایی که ماده اشغال میکند ایا کسی تا بحال توانسته به جوهره ان پی ببرد اینکه خود فضای خالی از چه چیزی ساخته شده است ایا بر هم کنش ماده و انرژی با ساختار ان چگونه است و دها سوال دیگر در مورد فضای تهی بی جوابند چگونه میتوان بدون دانستن درباره خصوصیات یکی از اصل اساسی و بنیادی فیزیک و نادیده شمردن ان در معادلات ریاضی به تمام جنبه های مربوط به ان پی برد اگر ما در فیزیک با کمیت ها سر وکار داریم و مقدار انها را با عدد بیان میکنیم و در معادله ها انها را لحاظ میکنیم تا به جواب برسیم خوب این کمیت ها تعیین کننده هستند ولی ایا ما به جایی از پیشرفت علمی در فیزیک رسیدیم که برای انچه قابل لمس نیستند کمیت تعیین کنیم پس راه درازی داریم و ریاضیات پشت فیزیک امروزی بسیار ناقص و نارسیده است ما تابحال با ماده و انرژی سروکار داشتیم و انها را شناخته ایم اگر در اینده پدیده ای دیگر کشف شود برای مثال یک پدیده واسط ما بین ماده و انرژی و به اثبات هم برسد انوقت تمام قوانین و معادلات امروزی باید کنار گذاشته شود این یعنی راهی که تا به امروز رفته ایم اشتباه بوده و باید برگردیم و از نو شروع کنیم فیزیک بمانند راهی است که به چند راهی منتهی میشود و تک تک ان چند راهی ها خود به چندین چند راهی دیگه منتهی میشه و همانطور الی اخر ادامه دارد و پایانی نیست و واقعیت خود به واقعیت دیگه منتهی میشه و حقیقت مطلق در بینهایت واقعیت ها نهفته است اگر یک اشتباه در رسیدن به یک واقعیت صورت پذیرد دیگر به واقعیت بعد از ان نمیتوان دست یافت و این کار فیزیکدانها را با مشکل روبرو میکنه این حساسیت علم فیزیک هست چونکه کارش یافتن حقیقت وجودی همه چیز است
سلام لطفا جواب بدین برای حل معمای ازمایش دوشکاف میتوتیم هر اتم رو یک سیستم محزا فرض کنیم منظورم اینه که بسته های انرژی درون اتم واحد های از کوانتوم هستند اما اندازه اای متفاوتی دارند حالا طبق اصل برهم نهی میتونیم اون رو یک سیستم فرض کنیم اگر اتم یک سیستم محزا باشه پس طول موج های متفاوتی دارد واین یعنی اتم از یک شکاف رد میشه ولی این طول موج ها هستند که نقش تداخلی را ایجاد میکنند