جستارهایی در باب فلسفه و کوانتوم: در باب چیستی فلسفه

12

زندگی هر یک از ما، در مقیاس زمانی کل کائنات، لحظه‌ای بیش طول نمی‌کشد و در مقیاس مکانی آن نیز، به مثابه‌ی قطره‌ای است در اقیانوسی بی‌پایان. با این حال، تلاش برای یافتن مختصات همین لحظه‌ و نقطه‌ی ناچیز، مهم‌ترین رسالت زندگی ما خواهد بود. حتی می‌توان پرسید آیا نقطه‌‌ای که مختصات آن را نمی‌دانیم، اصلا وجود و معنایی دارد؟ شاید چیزی شبیه به تفسیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی و به خصوص یادآور اعتراض معروف اینشتین به این تفسیر: «آیا فکر می‌کنید اگر به ماه نگاه نکنید، آنجا نیست؟». فلسفه آن چشمان ژرف‌بینی است که جایگاهمان در کائنات را به ما نشان می‌دهد، همان نگاهی که در دیپ لوک به دنبال آن هستیم. این نوع نگاه به فلسفه را بیش از هر کس از اسپینوزا وام گرفته‌ام که معتقد است زندگی به مثابه‌ی یک جز از یک کل بسیار بزرگ است و باید از دریچه‌ی ابدیت به آن نگریست.

همانطور که وعده داده بودیم، در این جستار، بحث خود را درباره‌ی چیستی فلسفه آغاز کرده و اندکی درباره‌ی شاخه‌های آن صحبت خواهیم کرد. در قسمت‌های بعدی درباره‌ی اصول کلی فلسفه و منطق و سپس چند چالش یا پرسش مهم فلسفی بحث خواهیم کرد. در پایان بخش فلسفه،‌ کتب مفید و همچنین کتبی که از آن‌ها در نگارش مقالات استفاده کرده‌ام معرفی خواهم نمود و پس از آن، به بخش فلسفه‌ی مکانیک کوانتومی پا خواهیم نهاد.

 

فلسفه چیست؟

کلمه یونانی «فلسفه» به معنای «عشق ورزیدن به خرد» است؛ اشتیاقی برای جستجوی تصویر بزرگ‌تر؛ یا به عبارتی نوعی دانش که به ما اجازه می‌دهد زندگی و دنیای اطراف خود را بفهمیم، بنابراین فلسفه بر اهمیت ارزش‌ها تاکید می‌کند، از درگیرشدن با جزییات زندگی امتناع می‌ورزد و ورای شلوغی‌های زندگی پا می‌گذارد. فلسفه، از دل ایده‌ها متولد می‌شود. فلسفه واکاوی عمیق‌ترین ایده‌هایی است که شاید هیچگاه بر زبان نیاورده‌ایم. ذهن ما به ایده‌ها نیاز دارد، درست همانطور که بدنمان محتاج غذاست. ما در روتین‌های زندگی به دام افتاده‌ایم و لذت اندیشیدن را از دست داده‌ایم، اما باید این لذت از دست‌رفته را بازیابیم چرا که به قول سقراط، «زندگی ناآزموده، ارزش زیستن ندارد».

از نظر سنتی، فیلسوفان در پی آنند تا با روشی کلی، از طبیعت همه چیز سر در بیاورند: وجود و عدم، امکان و ضرورت؛ جهان عقل سلیم، جهان علوم طبیعی، دنیای ریاضیات، جزها و کل‌ها، فضا و زمان، علت و معلول، ذهن و ماده. آن‌ها حتی می‌خواهند خود «درک» را درک کنند: دانش و جهل، اعتقاد و شک، ظاهر و واقعیت، حق و باطل، اندیشه و زبان، عقل و احساس. آن‌ها می‌خواهند آنچه را که با آن درک می‌دهیم نیز، بفهمند و قضاوت کنند: عمل و نیت، معنی و غایت، خوب و بد، درست و غلط، واقعیت و ارزش، لذت و درد، زیبایی و زشتی، زندگی و مرگ. می‌بینید فلسفه، فوق‌العاده جاه‌طلب است!

بیشتر مردم، فلسفه را موضوعی بسیار پیچیده، انتزاعی و ترسناک می‌بینند که به بقیه زندگی ربطی ندارد. اگرچه در طول تاریخ، فلاسفه‌ی درخشانی در مورد موضوعات مذکور اندیشیده‌اند و خواندن نظرات و ایده‌های آن‌ها بخش مهمی از فلسفه است، اما قطعا تمام آن‌ نیست، فلسفه قبل از هر چیز، تلاش برای بیان واضح و قانع‌کننده‌ی نظرات و دیدگاه‌های خودمان و توسعه و دفاع از آن‌هاست. پس فلسفه‌بافی یا فلسفه کردن، فقط خواندن کارهای دیگران نیست؛ هرچند کارهای دیگران می‌تواند برای ساخت و پرداخت اید‌ه‌های خودمان، بسیار الهام‌بخش باشد. قبلا هم اشاره کرده‌ام که مهم‌ترین پرسش‌ها یا ایده‌های فلسفی، اندک‌اند. ما می‌توانیم بنیادی‌ترین ایده‌ها و باورهای خود را در چند خط یادداشت کنیم (همین حالا شروع کنید)، اما چیزی که دشوار است، یافتن ارتباط بین این ایده‌ها و دفاع از آن‌ها در برابر نظرات مخالف است. البته باید توجه کنیم که دفاع از عقاید، نباید به معنای پافشاری روی آ‌ن‌ها باشد. منظور ما از یافتن ارتباطات در فلسفه، در اصل جمع‌آوری ایده‌های مختلف در یک نگرش واحد و دفاع از آن است.

خودت را تعریف کن!

بیان ایده‌ها و دیدگاه‌ها به واضح‌ترین شکل ممکن، کار دشواری است. مهم نیست که تلاش‌های اولیه ما چقدر ابلهانه و ناشیانه هستند، این نوع تفکر انتقادی برای کل زندگی، ضروری است؛ تلاش برای تعیین اولویت‌ها، برای اینکه بدانیم چه کسی هستیم و مطمئن شویم که به چیزی اعتقاد داریم. فلسفه به طرز عجیبی، یکی از در دسترس‌ترین فعالیت‌هایی است که می‌توانیم هرجایی، هر زمانی، با هرکسی و حتی به تنهایی انجام دهیم. اگر در ابتدا برایمان سخت باشد که به این روش فکر کنیم، به این دلیل است که عادت نداریم مانند یک فیلسوف فکر کنیم؛ زیرا ایده‌های ما به طور اجتناب‌اپذیری پیچیده‌تر از آن چیزی هستند که ما در ابتدا فکر می‌کنیم و به این دلیل که بعد از شروع به تفکر،‌ تعداد چیزهایی که برای تفکر وجود دارند، به بی‌نهایت میل می‌کنند؛ بنابراین قدم اول،‌ تلاش برای بیان ایده‌هاست.

گاهی اوقات فکر می‌کنیم به برخی چیزها اعتقاد داریم،‌ اما همین که می‌خواهیم آن را مثلا برای دوستمان بیان کنیم، متوجه می‌شویم که بیانش ساده نیست و در واقع نمی‌توانیم آن را بر زبان آوریم. برعکس،‌ گاهی اوقات، تصور می‌کنیم در مورد یک موضوع خاص، هیچ نظر خاصی نداریم، اما وقتی بحثی در مورد آن شکل می‌گیرد، دیدگاه‌های بسیار مشخص و واضحی در موردش داریم. بنابراین بیان کردن عقاید و نگرش‌ها، اولین قدم در فرایند فلسفه کردن است. بدین منظور می‌توانیم ایده‌های خود را لیست کنیم، اما روش بهتر، صحبت درباره‌ی آن‌ها با دیگران است. قطعا صحبت کردن درباره‌ی آن‌ها با دیگران، نه تنها باعث می‌شود در بیان عقاید خود،‌ صریح و محکم باشیم، بلکه ما را مجبور می‌کند تا با دومین ویژگی حیاتی فلسفه کردن، یعنی استدلال کردن درگیر شویم. استدلال‌ها، راهی برای آزمودن دیدگاه‌ها بوده و در واقع نوعی تمرین هستند، راهی برای اینکه ببینیم چقدر آماده‌ایم، چقدر در فلسفه مهارت داریم و عقایدمان واقعا چقدر قانع‌کننده‌ هستند. ویژگی‌های اساسی فلسفه را می‌توان در چهار مورد خلاصه کرد: بیان: تعریف ایده‌ها به طور واضح و قابل فهم، استدلال: پشتیبانی از ایده‌ها با دلایلی از دیگر ایده‌ها، اصول و مشاهدات به منظور بدست آوردن نتایج و فائق آمدن بر انتقادات، تحلیل: درک یک ایده با متمایز ساختن و شفاف‌سازی اجزای مختلف آن، سنتز: جمع‌آوری ایده‌های مختلف در یک دیدگاه واحد.

 

قلمروی فلسفه

فلسفه معمولاً به چند حوزه تقسیم می‌شود که همه‌ی آن‌ها در نهایت بهم پیوسته‌اند و پیگیری یک سوال در یک حوزه، بدون کمک سایر حوزه‌ها، بسیار دشوار است. مهم‌ترین حوزه‌های فلسفه عبارتند از:

  • متافیزیک: نظریه واقعیت و ماهیت نهایی همه چیز. هدف متافیزیک بدست آوردن یک دیدگاه جامع از جهان یا یک جهان‌بینی کلی است. بخشی از متافیزیک، حوزه‌ای است که گاه به آن هستی شناسی گفته می‌شود‌، تلاش برای لیست کردن انواع وجودهای تشکیل دهنده جهان به ترتیب اولویت.
  • اخلاق: مطالعه خوب و بد، درست و نادرست، جستجوی زندگی خوب و دفاع از اصول و قواعد اخلاقی. به همین دلیل گاهی اوقات، فلسفه اخلاقی خوانده می‌شود، اگرچه این تنها بخشی از حوزه گسترده اخلاق است.
  • معرفت شناسی: مطالعه دانش؛ سؤالاتی مانند «چه چیزهایی را می‌توانیم بدانیم؟» و «چطور چیزی را می‌شناسیم؟» و «حقیقت چیست؟»
  • منطق (یا منطق فلسفی): مطالعه ساختارهای تفکر سالم و استدلال خوب.
  • فلسفه دین (یا الهیات فلسفی): مطالعه فلسفی دین، ماهیت دین، ماهیت الهی و دلایل مختلف اعتقاد (یا عدم اعتقاد) به وجود خدا.
  • فلسفه سیاسی (یا اجتماعی-سیاسی): مطالعه مبانی و ماهیت جامعه و دولت؛ تلاشی برای تدوین چشم‌انداز جامعه ایده‌آل و اجرای ایده‌ها و اصلاحات در جامعه خودمان برای دستیابی بهتر به این هدف.
  • زیبایی شناسی: مطالعه‌ی ماهیت هنر و تجربیاتی که ما هنگام لذت از هنر داریم یا لذات درونی از جمله درک مفاهیمی چون «زیبایی» و «بیان احساسات».

دکارت در کتاب ارزشمندش به نام «اصول فلسفه»، فلسفه و سایر علوم را چنین توصیف می‌کند:

… بنابراین فلسفه به عنوان یک کل، مانند یک درخت است؛ ریشه‌های آن متافیزیک است، تنه‌ی آن فیزیک است و شاخه‌هایی که از این تنه بیرون می‌آیند‌، شاخه‌های دیگر دانش هستند. این شاخه ها را می‌توان به سه مورد اصلی یعنی پزشکی، مکانیک و اخلاق تقلیل داد (که منظور من بالاترین و کامل‌ترین اخلاق است که دربردارنده‌ی دانش کاملی از سایر شاخه‌های دانش بوده و مرحله نهایی خرد است). حال، درست همانطور که کسی نمی‌تواند از ریشه یا تنه درخت، میوه جمع کند، بلکه فقط از انتهای شاخه‌های آن قادر به چیدن میوه‌هاست، سود اصلی فلسفه به بخش‌هایی از آن بستگی دارد که می‌توانند فقط در آخرین مرحله فراگرفته شوند.

 

دوئل فلسفه و علم؟

از آنجا که دانشمندان نیز، بسیاری از مباحث مذکور را مطالعه می‌کنند، این سوال مطرح می‌شود که فلسفه چگونه با علم ارتباط می‌یابد؟ در واقع علم و فلسفه همیشه جدا از هم نبوده‌اند. از یونانیان باستان به بعد، فلسفه شامل فلسفه طبیعی، یعنی مطالعه جهان طبیعی بود. از قرون شانزدهم و هفدهم، فلسفه طبیعی به چیزی تبدیل شد که در معنای مدرنش به عنوان علم طبیعی (به ویژه فیزیک) شناخته می‌شود. پیشگامانی چون گالیله و نیوتن هنوز خود را فلاسفه‌ی طبیعی توصیف می‌کردند. برخی از فیلسوفان نیز دانشمند بودند، از جمله دکارت و لایب‌نیتس.

با این حال، فلسفه طبیعی یا علم طبیعی، یک روش‌شناسی متمایز را توسعه داد و نقشی اساسی را برای آزمایش، مشاهده دقیق با استفاده از ابزارهای ویژه مانند تلسکوپ و میکروسکوپ، اندازه‌گیری و محاسبه درنظر گرفت. این فرزند فلسفه، روز به روز به رقیب جدی‌تری برای والدش تبدیل شد، چرا که برای پاسخ دادن به سوالات یکسانی درباره‌ی ماهیت واقعیت، رقابتی بین فلسفه و علوم طبیعی به وجود آمد. فیلسوف در نقش مرد تنبلی است که از روی یک صندلی راحت، درباره‌ی اینکه جهان باید چگونه باشد برایمان سخن می‌راند، در حالیکه دانشمند برای دیدن و تماشای واقعیت جهان بیرون می‌رود. با آنکه ریاضیات، علمی بنیادی است و علومی مانند فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی دائما به آن تکیه می‌کنند، اما ریاضیدانان به حیطه‌ی آزمایش وارد نمی‌شوند؛ آن‌ها مانند فلاسفه می‌توانند با تفکر روی صندلی راحتشان کار کنند. روش‌هایی که فلاسفه استفاده می‌کنند، برای پاسخ به سؤالات سنتی جاه‌طلبانه آن‌ها، مناسب است. فلسفه مانند ریاضیات، یک علم غیر طبیعی است، اما برخلاف ریاضیات، هنوز علمی کاملاً بالغ نیست.

فلسفه می‌تواند به سوالاتی بسیار فراگیر و جامع پاسخ دهد. فلسفه، مثل تمام علوم، با روش‌های شناخت و تفکر انسان‌های عادی شروع می‌شود، اما آن‌ها را کمی دقیق‌تر، کمی اصولی‌تر و کمی انتقادی‌تر به کار می‌گیرد و این روند را بارها و بارها تکرار می‌کند. مشارکت هزاران مرد و زن در طول قرن‌ها، ما را به جایگاه‌هایی رسانده‌ که یک شخص، به تنهایی هرگز نمی‌توانست به آن‌ها برسد. اکثر مردم، به ویژه کودکان، گهگاه سوالاتی از خود می‌پرسند که بذر فلسفه در آن نفهته است، دقیقاً مانند اکثر مردم که سوالاتی با بذرهای فیزیک‌، شیمی، زیست شناسی‌، روانشناسی و تاریخ می‌پرسند. با این همه مشکل بزرگ، شناسایی و فراهم کردن شرایطی برای رشد بذرهاست، چرا که بدون چنین شرایطی، فقط بذر‌های زیادی خواهیم داشت، اما بدون هیچ میوه‌ای.

 

دکترای شیمی کوانتومی/فیزیک اتمی از دانشگاه شهید بهشتی، سردبیر دیپ لوک، طراح وب،گرافیک و موشن. مشتاق دیدن، فهمیدن و کشف‌ کردن رازهای شگفت‌انگیز هستی، به ویژه‌ دنیای اتم‌های سرکش.

گفتگو۱۲ دیدگاه

  1. سلام
    بسیار زیبا و دلنشین

    ‌‌‌” زندگی هر یک از ما، در مقیاس زمانی کل کائنات، لحظه‌ای بیش طول نمی‌کشد و در مقیاس مکانی آن نیز، به مثابه‌ی قطره‌ای است در اقیانوسی بی‌پایان “

  2. بسیار عالی از دوستان فرهیخته سوالی دارم؛چگونه فلسفه در زندگی مردم تاثیر داشت؟ مهندسی و ریاضیات خب تاثیر زیادی داشتن توی زندگی مردم اما فلسفه چطور؟ ایا مرزهای فلسفه ب خارج از ذهن فیلسوفانم راه داره برای ادمهای عادی مثل من دستاورد فلسفه چیه؟

  3. فرزان کمالی نیا

    بنظر
    اینکه از عدم وجود و ماده و همه چی درومده یا نه موضوع علم فیزیک هست

    اختیار یا جبر سایکولوژی است
    و..

    فلسفه ایجا چی میگه. بلاعلم

  4. فلسفه مانند ریاضیات، یک علم غیر طبیعی است، اما برخلاف ریاضیات، هنوز علمی کاملاً بالغ نیست

    یک مقدار قیمه ها رو ریختید تو ماستا !

    چون آخر هم میگید “فسلفه” “علم” هست یا نیست و فلسفه رو از جایگاه علم میبینید…اینجا همون صحبت معروف علم چیست دوباره مطرح میشه

    و از روش شناسی علم صحبت کردید که حقا چالش برانگیزه و آیا به نظرتون میتونید روش شناسی خاصی برای علم پیشنهاد بدید؟ پروتکل داشتن نه، دقیقا منظور روش شناسی هست

    اگر میخواهید از همون رسم معمول مشاهده و آزمایش نتیجه گیری روش شناسی کنید به نظرتون میتونین دقیق تبیین کنین؟

    من فکر میکنم در بعضی جاها به مشکل خواهید خورد

    به نظرم در دیپ لوک ارزش پرداختن به این موضوعات وجود دارد خوب هست که درباره این قضیه هم مطلب بذارید و به نوعی فلسفه خود علم رو بررسی کنید

    ممنون

  5. با سلام
    یکی از مهم ترین دستاورد های فلسفه می تونه آزادی باشه و این رو در بعضی از فلسفه های تجربه گرایی که پاسخ به معرفت شناسی یعنی پاسخی به سوالاتی از جنس “من چه چیز را میدانم؟” و “از کجا بدانم که آن را میدانم؟” می دهد، میشه دید. اگر ما متوجه این حقیقت بشیم که فراتر از تجربه ای که کسب میکنیم ممکن نیست از محیط اطراف اطلاعات کسب کنیم و برای توصیف جهان ، -بیشتر منظورم چیز هایی است که به طور مستقیم تجربه نکردیم ولی برای تجربه ی مستقیم هم میتونه صادق باشه- که با استفاده از مفاهیم (مفاهیم : هر چیزی که ما رویه آن اسم میگذاریم و صفاتی برای اون قائل هستیم؛ مفاهیم چکیده ای از تجربه هستند میان مثل سیب، سگ سوپ و…) توصیف می کنیم نیاز به پیش فرض هایی داره که فراتر از تجربه هستند ، اون موقع متوجه میشیم که سیستم های ارزش گذاری نسبی هستند و نه مطلق به طور مثال فرد حق داره دین رو ( البته بدون شک بدون توهین کردن به عقاید دیگران) زیر سوال ببره و فرضیات ابتدایی ای رو که ساختار هنجار های دین رو تشکیل میدن قبول نکنه و همچنان فردی مورد احترام همون مذهب باشه.
    مثال دیگه: قبول نکردن ارزش سهام و تغییرات قیمت سهام و سود و ضررهای اقتصادی به عنوان معیاری مطلق که اعمال و هنجار افراد رو تعیین میکنه که در کپیتالیسم فعلی به خوبی قابل مشاهدس…اخراج کارگران برای راضی نگهداشتن سهامداران به دلیل کاهش تجارت در اثر بیماری کرونا یا به خاطر کسترش شرکت و و و(من با کپیتالیسم مشکلی ندارم ولی دلیل نمیشه کامل و بی نقص باشه) و مثال های خیلی بیشتر…
    میتونین برای اطلاعات بیشتر به، جان لاک ، بارکلی وهیوم کانت شوپنهاور وینگشتاین و خیلی ها ی دیگه مراجعه کنین.
    یکی دیگه از دست آورد های فلسفه که به نوعی زیر مجموعه ی آنچه گفته شد هست ، شک کردن است.تنها چیزی که باعث پیشرفت بشر شده شک کردن است به صحت اونچه میدونه و به دنبال آزمایش کردن آنچه که میداند هست. این مسئله خودشو بخوبی خودشو در تارخ نشون داده از کار منجم بزرگ کوپرنیک گرفته تا در قرن ۱۹ و ۲۰ که خودشو با مکانیک آماری ،‌نسبیت و مکانیک کوانتومی خودشو نشون داده.

  6. سلام خانم ریاحی،ببخشید یک سوال داشتم..اگر جهان ما بر روی پوسته ی یک حباب شناور هست، پس درون اون حباب چیست؟! با تشکر

  7. در پاسخ به سوال بسیار خوب پیمان عزیز چند نکته ای را عرض می کنم: مهندسی و ریاضیات دستاوردهای ملموسی تحت عنوان تکنولوژی های مختلف برای ما داشتند. مثلا خودرو مثلا کامپیوتر و یا شبکه های اجتماعی.

    اما وقتی می پرسیم هدف تکنولوژی واقعا چی هست؟ چقدر در خوشبختی ما واقعا نقش داشته؟ فلسفه شبکه های اجتماعی چی هست و چه جایگاهی در بین شیوه های تبادل دانش دارد؟ در واقع ما با دو موضوع دیگر تحت عنوان فلسفه و ادیان سر و کار داریم.

    فلسفه و ادیان هستند که جایگاه تمام چیزهایی که بر زندگی ما تاثیرگذار هستند و شکل استفاده از ان را مشخص می کنند.

    تکنولوژی همه زندگی ما نیست بلکه جزئی از زندگی ما هست. مهمتر از خود تکنولوژی، نحوه استفاده از تکنولوژی است. در واقع رفتارها و اعمال ما است.

    تکنولوژی بیرون ما را درست می کند و اعمال و رفتارهای ما، درون ما را اصلاح و درست می کند.

    تکنولوژی نمی تواند در مورد نحوه استفاده از تکنولوژی – به طور خاص – و در مورد خوب و بد اعمال – به طور عام – هیچ نظری بدهد.

    این دین و فلسفه هستند که در مورد ارزشها و خوب و بد رفتارها نظر می دهند. البته فلسفه بیشتر سوال ایجاد می کند و دین بیشتر راهکار ارائه می دهد.

    در پایان در دفاع از فلسفه و ایجاد سوالات عمیق فقط این نکته را متذکر می شوم که محرک علم سوالات هست و انسانهای نخبه را از سوالات عمیق انها می توان تشخیص داد نه از پاسخهای انها. سوال راه جستجو را باز می کند و پاسخ راه جستجو را می بندد. البته این بدین معنا نیست که فلسفه بالاتر یا برتر از دین هست.

  8. سلام

    کاشکی یک گروه در تلگرام ایجاد می کردید تا حول موضوعات مختلفی که زحمت می کشید و تهیه می کنید، بیشتر گفتگو می کردیم.

  9. فلسفه ، زمانی که ابزار عقبتر از اندیشه بود عده ای که انصافا محرک خوبی بودن به واکاوی ذهنی پرداختن تا اینکه عملگرا ها حسابی پیش افتادن حالا اون افرادی که ابزار یا علم جستجوی علمی ندارن برای ارضای ذهن هرچیزی که به فکرشون میرسه را تو همون ظرف دم دستشون یجورایی هم میزنن گاها بهش ریشه علمی هم میدن ولی درست یا غلط تا اثباط نشه معنیش فلسفی باقی میمونه. افلاطون ، ارسطو تو دورانی سنگ بنای اندیشه صرفا نظری را گذاشتن که حاصلش امروز شده این. احتمالا برنامه نویسان ما و تمام موجودات از ابتدا تا انتهای دست پختشونو نظاره میکنن و به یه قهوه خوردنی نتیجشو میبینن. نسبیت این امکانو میده که ما مانند یه ازمایش خون خودمونم تو یه ازمایشگاه بزرگ باشیم. یه سوال فلسفی لطفا جواب بدید ایا خدایی که همه ازش دم میزنن نمیدونست حاصل چند پیامبر مختلف میشه یه تفرقه و کشتارگاه بزرگ و ایا از چیزی واحمه داشت که درگوشی با چند نفر صحبت کنه و از اونا بخواد یه کارایی بکنن. ایا از تماشای دریده شدن موجودات توسط یکدیگه برای کسب انرژی برای بقا لذت میبره؟ اگر لذت براش معنا نداره خوشنود کردنش معنا داره . هزار سوالی که روزی نگاه ایندگان مثل نگاه شما میشه به انسانهای پاره سنگی. همه چیز جوابی در خور دارد اگر برخی حیوانات درنده فرصتی بدهندموفق باشید

  10. شاید روح یعنی بنیادیترین ذره ای که مثل یه میکرو چیپ وقتی شراید و قطعات لازم مثل مغری سالم با امکاناتی برای بقا مانند قلب و ششها و …. که حکم منبع تغذیه یه مدارو دارن اماده میشن سر جاش جایگزین میشه و اختیار و احساسات شروع به کار میکنن ئ به وقط مرگ با رفتار مجهول همان ذره بنیادیی که بشر به دنبالش میگرده خارج میشه . شناخت رفتار ذرات و کوانتوم و … همه در واقع راهیه برای اتمام یه بازی که بارها و بارها تکرار میشه تا تماما به نتیجه برسه والا تولد و تولید مثل حدی نداره و خدا یا هر چیز و کس دیگه مستقیما هیچ دخالتی نداره (دل هر ذره که بشکافی افتابش در میان بینی) نیازی به علم امروز هم نداشت تا اینو بگه ولی کسی درکش نمیکرد اگر شکافتنی در کار نبود. فکرشو بکنید بشر امروزی به بهانه استیلای دین در جهان به چه جنایتهایی دست میزنه و خودشو تا کجا مقدس میدونه در حالی که هیچ خدایی تا این حد توانا نه نیازی به این داستانا داره نه کاری به اون. ما از نانو رباتهای بسیار دقیقی درست شدیم که هر سلول وظیفه و نحوه و حد رشد خودشو میدونه روزی اونم ده اختیار میگیریم و ما میشیم افریننده رباتهایی که از جنس گوشت و خونند هیچ ایرادی هم نداره چون خودش خودشو تامین میکنه و تعمیر،
    و تازه به مرحله بعد میریم چرا که هنوز تو پیله حماقت چمباتمه زدیم و تولید مثل میکنیم و میکشیم. به برخی تولیداتمون یاد میدیم چطور بمیرید بهتره و کیو بپرستید خوبه و در حالی که خود طرف در لجن فرو رفته هنوز مدعیه راهو نشونمیده این یعنی ذهن با قابلیت خود برنامه سازی. اما علم روشو دقیق تحلیل میکنه و نمونه ارایه میده.ای کاش ما هم جایی برای بیان هزاران حرف نگفته داشتیم فعلا فلسفه از یه چشمه بزور میجوشه و دستشو رو دهن ها گذاشته و تلقین میکنه تو خوب و ازادی.

  11. درود و سپاس،
    آیا بهتر و نیک‌تر آن نیست که به جای واژه «فلسفه کردن»، «فلسفیدن» را به کار ببریم که جافتاده‌تر و مهم‌تر از آن بیشتر به صورت فعلی موردنظر نزدیک است؟ یا این که نگارنده ارجمند، از واژه به کار رفته، چیزی دیگر را در نظر دارند؟

ارسال نظر